گفتوگو با ادشير پورنعمت آناليزور سابق و مدیرعامل فعلی ملوان
دی ماه گذشته، شهر انزلی تجربه ی گرانی را از سر گذراند که هنوز ابعاد و اثرات گوناگونش آشکار نشده است. پس از کش و قوس های بسیار، باشگاه فوتبال ملوان که مهمترین واکنشهای اجتماعی مردم انزلی به آن مربوط است، توسط ارتش به دولت فروخته شد. «سازمان منطقه آزاد انزلی» به عنوان عضوی از بدنه «ریاست جمهوری» در حالی 80 درصد سهام این باشگاه قدیمی را از نیروی دریایی تحویل گرفت که دسته های مختلف سیاسی شهر سعی می کردند توفیق این اتفاق را به نام ثبت کنند. «سازمان منطقه آزاد انزلی» که بر منطقه ی همجوار انزلی حکم می راند، متعهّد شد هیچ گاه نام ملوان را تغییر نداده و آن را از انزلی به جایی دیگر منتقل نکند. همچنین وعده داد که با بودجه کلان خویش ملوان را از تأسیساتی استاندارد که شایسته ی یک تیم فوتبال است، برخوردار کند. در ترکیب جدید مدیران عالی ملوان، به جای احمد دنیامالی، ریاست هیأت مدیره به کمال فیروزآبادی (مدیرعامل سازمان منطقه آزاد انزلی) رسید که حکم خود را از فرمانده ی نیروی دریایی ارتش دریافت نمود. امّا سایر اعضای هیأت مدیره شامل محمود موسوی، بهمن امیری مقدم، ابراهیم پوررمضان و محمود آقایی، حکم خود را از محمود صلاحی (رئیس شورای عالی مناطق آزاد) دریافت کردند. این هیأت نیز اردشیر پورنعمت، آنالیزور فصل پیش ملوان را به سمت مدیرعاملی محبوب ترین باشگاه شهرستانی برگزیدند. انتخابِ اردشیر پورنعمت، واکنش های مثبت بسیاری را در میان مطبوعات ورزشی کشور برانگیخت که از ورود یک مدرس بین المللی فوتبال به عرصه ی مدیریت باشگاهی خوشنود بودند؛ ولی در خود شهر، مردمی که خاطره ی چندان خوشی از مدیران دوران قبلی ملوان نداشتند، سعی کردند در مقابل انتخاب این انزلیچی ِدرس خوانده، سکوت کنند. برای اطّلاع و آشنایی شما با سوابق و دیدگاه های اردشیر پورنعمت، متن گفت و گویی را که با او در ماهنامه «موج» داشتم در زیر می آورم:
***
سالها قبل، نصرت ايراندوست تيمي به اسم «اميد جوانان» داشت. در آن زمان كه هنوز پلي بر «نهنگروگا» وجود نداشت، چند بازيكن اين تيم با شنا خود را از جزيره قلمگوده به انزلي ميرساندند. يكي از آنها اردشير پورنعمت بود. وقتي بهمن صالحنيا ملوان را شكل داد، سفيران استعداديابش تيمهاي بسياري در همين شهر مهيّا داشتند كه بهترينها را دستچين كنند. محمدرضا مرادي هم مربّي جوانان ملوان بود، بازي اردشير جوان را ديد و براي «جوانان ملوان» او را پسنديد. در سال 1353 جوانان ملوان با او، محمود فكري، ناصر قنبريان، سعيد ميرنظامي و خيليهاي ديگر در مسابقات كشوري چهارم شدند. وقتي ملوان افتخارات جام تختجمشيد را ميربود اردشير به سربازي رفت. بعد از انقلاب به تيم بندر پيوست كه جمعي از همان فوتباليستهاي «جوانان ملوان» بودند. با تعطيلي ليگ ايران بازيهاي داخل شهر انزلي قويتر و جدّيتر برگزار ميشد. تيم بندر با شكست ملوان، قهرمان انزلي گرديد. دو سال بعد بهمن صالحنيا با هنر خود ستارههايي مثل نياكاني و جهاني را كه سنشان بالا رفته بود دوباره دستچين كرد و كنار عزتالهي و قايقران و ديگران، اسكلت نويني از ملوان خويش ساخت. در كوچ ِبهترينهاي تيم بندر به تيم دردانهي شهر، اردشير در بندر باقي ماند. از آن پس اخراجيهاي ملوان، بزرگان تيم بندر ميشدند و انشعابيهاي ملوان، استقلال انزلي را تشكيل دادند. با شروع جنگ، اردشير پورنعمت فوتبال را رها كرد و براي هميشه دست از بازيگري فوتبال هم كشيد. در سال 65 وقتي سيسالش بود، در قامت مربّي به فوتبال برگشت. بعد از تيم آماتوري «مجاهد» مربّيگري «هلالاحمر» را برعهده گرفت. دو سال بعد مربّي تيم منتخب نوجوانان گيلان شد. بعد از مدتي تيم هلالاحمر نيز به دليل ناتواني مالي از مسابقات استاني كناره گرفت. اردشير به دعوت غفور جهاني به كلوير رفت تا تيمهاي پايه استقلال انزلي را ساماندهي كند. در سال 72 با جوانان استقلال انزلي قهرمان كشور شد. پس از انتقال باشگاه استقلال انزلي به چوكا، شاخه جوانان از كوچ به غرب گيلان سرباز زد. با حمايت برهانيِ شهردار، به صورت يك باشگاه مستقل تحت پوشش شهرداري انزلي درآمد. با وجود صعود به ليگ 1، به دليل دگرگونيهاي شوراي شهر، تيم را ترك كرد. معرفي بازيكناني چون جواد شيرزاد، عارف محمدوند، علي حسنيصفت، مسعود غلامعليزاد، كيوان ساجدي، مرتضي بهشتي حاصل تلاشهاي او در زمين كلوير بود. هشت سال قبل محمد احمدزاده از او براي خدمت در ملوان دعوت كرد امّا پس از مخالفت مسئوولين باشگاه به صومعهسرا رفت تا تيم قبلي احمدزاده را تمرين دهد. با انتخاب صفايي فراهاني، فوتبال ايران به سوي بينالمللي شدن گام برداشت و كميته آموزش فدراسيون مستقيماً زيرنظر AFC قرار گرفت. در آن زمان اردشير مدرك درجه 2 مربّيگري ايران را داشت. تصميم گرفت بازيهاي آخر «صنعت صومعهسرا» را رها كند و به كلاس B بينالمللي بپيوندد. در آنجا شاگرد ممتاز شناخته شد و مدرك B را در جيب گذاشت. طبق قانون فيفا به دليل ممتازي، براي رفتن به كلاس ليسانس A توصيه شد. به سفارش فدراسيون كتاب ليسانس A مربّيگري را به فارسي ترجمه كرد و به عنوان پاداش بدون پرداخت هزينه در كلاس A بينالمللي حاضر شد كه «برنارد شوم» آلماني مدرسش بود. در دور پاياني ليسانس A به عنوان شاگرد برگزيده، اجازه تدريس در كلاس C بينالمللي را نيز اخذ كرد (مدرس در داخل كشور).
ولي هنوز در انزلي جايي براي مربّيگرياش نبود و مسير تدريس را ادامه داد. پس از 7 دوره تدريس كلاس C، در سال 2001 به دعوت كميته جوانان فدراسيون (پس از قبولي در تست زبان انگليسي) به عنوان تنها نماينده ايران به كلاس حرفهايِ ردهي جوانان درمالزي رفت كه تحت نظارت فدراسيون فوتبال انگليس برگزار ميشد. در آنجا به مرحله دوم راه يافت و در سال 2003 با كسب ليسانس مربوطه به ايران برگشت. AFC به فدراسيون توصيه كرد از او در بالاترين رده فوتبال جوانان كشور استفاده شود اما فدراسيون فوتبال ايران به اين توصيه ترتيب اثر نداد. دو سال پيش با انتخاب AFC به عنوان تنها نماينده ايران در دوره آموزش ژان ماري گونش در هندوستان شركت كرد و با برگزيده شدن، اجازه تدريس در سطح منطقه را نيز گرفت. بعد از يكسال اين عنوان را به سطح قارّه آسيا ارتقا داد و كلاسهايي در نقاط مختلف آسيا برگزار كرد. سه ماه پيش در اجلاس ده روزه زوريخ (مقر فيفا) به سخنراني پرداخت و توصيه شد تا او را در رديف اليتها يعني كساني كه ميتوانند كلاس A بينالمللي را تدريس كنند، قرار دهند.
بلافاصله يك كلاس B به او پيشنهاد شد تا با تدريس و گذراندن اين چند دوره، در سال آينده ميلادي رسماً لقب اليت (نخبه) را كسب نمايد. اردشير پورنعمت چندماه پيش دوباره پس از سالها به ملوان بازگشت و اكنون (مصاحبه در ابتدای فصل پیش انجام شده) آناليزور تيم فوتبال ملوان بندرانزلي است.
آيا در فوتبال ايران با سطحي كه دارد، آناليز كردن تيمهاي رقيب تعيين كننده است؟
فكر ميكنم هست. ما دو نوع آناليز داريم. آبجكتيو و سابجكتيو. يعني آناليزي كه با آمار سر و كار دارد و آناليزي كه با اهداف مربي سر و كار دارد. آناليز آماري نيازمند دستگاه و نرمافزار خوب است. ولي يكجا هست كه بالا مينشيني و نگاهِ هدفمند ميكني و ميگويي من ميخواهم سيستم بازي اين تيم را بدون ابزار آماري تحليل كنم و حدس بزنم. اين تحليل آبجكتيو و هدفمند به درد ما ميخورد. آناليز ابزاري و نرمافزاري به درد ما نميخورد چون ابزار كاملش را نداريم. علاوه بر اينكه در ايران آمارها را به طور خام در اختيار بازيكنان قرار ميدهند كه بيشتر موجب استرس آنها ميشود. اين كه بيست تا پاسي كه كامپيوتر نشان ميدهد كي داده شده و تحت چه فشار و شرايطي بوده، نيازمند تحليل هدفمند انسان است تا هدف تيم حريف را شناسايي كند.
دی ماه گذشته، شهر انزلی تجربه ی گرانی را از سر گذراند که هنوز ابعاد و اثرات گوناگونش آشکار نشده است. پس از کش و قوس های بسیار، باشگاه فوتبال ملوان که مهمترین واکنشهای اجتماعی مردم انزلی به آن مربوط است، توسط ارتش به دولت فروخته شد. «سازمان منطقه آزاد انزلی» به عنوان عضوی از بدنه «ریاست جمهوری» در حالی 80 درصد سهام این باشگاه قدیمی را از نیروی دریایی تحویل گرفت که دسته های مختلف سیاسی شهر سعی می کردند توفیق این اتفاق را به نام ثبت کنند. «سازمان منطقه آزاد انزلی» که بر منطقه ی همجوار انزلی حکم می راند، متعهّد شد هیچ گاه نام ملوان را تغییر نداده و آن را از انزلی به جایی دیگر منتقل نکند. همچنین وعده داد که با بودجه کلان خویش ملوان را از تأسیساتی استاندارد که شایسته ی یک تیم فوتبال است، برخوردار کند. در ترکیب جدید مدیران عالی ملوان، به جای احمد دنیامالی، ریاست هیأت مدیره به کمال فیروزآبادی (مدیرعامل سازمان منطقه آزاد انزلی) رسید که حکم خود را از فرمانده ی نیروی دریایی ارتش دریافت نمود. امّا سایر اعضای هیأت مدیره شامل محمود موسوی، بهمن امیری مقدم، ابراهیم پوررمضان و محمود آقایی، حکم خود را از محمود صلاحی (رئیس شورای عالی مناطق آزاد) دریافت کردند. این هیأت نیز اردشیر پورنعمت، آنالیزور فصل پیش ملوان را به سمت مدیرعاملی محبوب ترین باشگاه شهرستانی برگزیدند. انتخابِ اردشیر پورنعمت، واکنش های مثبت بسیاری را در میان مطبوعات ورزشی کشور برانگیخت که از ورود یک مدرس بین المللی فوتبال به عرصه ی مدیریت باشگاهی خوشنود بودند؛ ولی در خود شهر، مردمی که خاطره ی چندان خوشی از مدیران دوران قبلی ملوان نداشتند، سعی کردند در مقابل انتخاب این انزلیچی ِدرس خوانده، سکوت کنند. برای اطّلاع و آشنایی شما با سوابق و دیدگاه های اردشیر پورنعمت، متن گفت و گویی را که با او در ماهنامه «موج» داشتم در زیر می آورم:
***
سالها قبل، نصرت ايراندوست تيمي به اسم «اميد جوانان» داشت. در آن زمان كه هنوز پلي بر «نهنگروگا» وجود نداشت، چند بازيكن اين تيم با شنا خود را از جزيره قلمگوده به انزلي ميرساندند. يكي از آنها اردشير پورنعمت بود. وقتي بهمن صالحنيا ملوان را شكل داد، سفيران استعداديابش تيمهاي بسياري در همين شهر مهيّا داشتند كه بهترينها را دستچين كنند. محمدرضا مرادي هم مربّي جوانان ملوان بود، بازي اردشير جوان را ديد و براي «جوانان ملوان» او را پسنديد. در سال 1353 جوانان ملوان با او، محمود فكري، ناصر قنبريان، سعيد ميرنظامي و خيليهاي ديگر در مسابقات كشوري چهارم شدند. وقتي ملوان افتخارات جام تختجمشيد را ميربود اردشير به سربازي رفت. بعد از انقلاب به تيم بندر پيوست كه جمعي از همان فوتباليستهاي «جوانان ملوان» بودند. با تعطيلي ليگ ايران بازيهاي داخل شهر انزلي قويتر و جدّيتر برگزار ميشد. تيم بندر با شكست ملوان، قهرمان انزلي گرديد. دو سال بعد بهمن صالحنيا با هنر خود ستارههايي مثل نياكاني و جهاني را كه سنشان بالا رفته بود دوباره دستچين كرد و كنار عزتالهي و قايقران و ديگران، اسكلت نويني از ملوان خويش ساخت. در كوچ ِبهترينهاي تيم بندر به تيم دردانهي شهر، اردشير در بندر باقي ماند. از آن پس اخراجيهاي ملوان، بزرگان تيم بندر ميشدند و انشعابيهاي ملوان، استقلال انزلي را تشكيل دادند. با شروع جنگ، اردشير پورنعمت فوتبال را رها كرد و براي هميشه دست از بازيگري فوتبال هم كشيد. در سال 65 وقتي سيسالش بود، در قامت مربّي به فوتبال برگشت. بعد از تيم آماتوري «مجاهد» مربّيگري «هلالاحمر» را برعهده گرفت. دو سال بعد مربّي تيم منتخب نوجوانان گيلان شد. بعد از مدتي تيم هلالاحمر نيز به دليل ناتواني مالي از مسابقات استاني كناره گرفت. اردشير به دعوت غفور جهاني به كلوير رفت تا تيمهاي پايه استقلال انزلي را ساماندهي كند. در سال 72 با جوانان استقلال انزلي قهرمان كشور شد. پس از انتقال باشگاه استقلال انزلي به چوكا، شاخه جوانان از كوچ به غرب گيلان سرباز زد. با حمايت برهانيِ شهردار، به صورت يك باشگاه مستقل تحت پوشش شهرداري انزلي درآمد. با وجود صعود به ليگ 1، به دليل دگرگونيهاي شوراي شهر، تيم را ترك كرد. معرفي بازيكناني چون جواد شيرزاد، عارف محمدوند، علي حسنيصفت، مسعود غلامعليزاد، كيوان ساجدي، مرتضي بهشتي حاصل تلاشهاي او در زمين كلوير بود. هشت سال قبل محمد احمدزاده از او براي خدمت در ملوان دعوت كرد امّا پس از مخالفت مسئوولين باشگاه به صومعهسرا رفت تا تيم قبلي احمدزاده را تمرين دهد. با انتخاب صفايي فراهاني، فوتبال ايران به سوي بينالمللي شدن گام برداشت و كميته آموزش فدراسيون مستقيماً زيرنظر AFC قرار گرفت. در آن زمان اردشير مدرك درجه 2 مربّيگري ايران را داشت. تصميم گرفت بازيهاي آخر «صنعت صومعهسرا» را رها كند و به كلاس B بينالمللي بپيوندد. در آنجا شاگرد ممتاز شناخته شد و مدرك B را در جيب گذاشت. طبق قانون فيفا به دليل ممتازي، براي رفتن به كلاس ليسانس A توصيه شد. به سفارش فدراسيون كتاب ليسانس A مربّيگري را به فارسي ترجمه كرد و به عنوان پاداش بدون پرداخت هزينه در كلاس A بينالمللي حاضر شد كه «برنارد شوم» آلماني مدرسش بود. در دور پاياني ليسانس A به عنوان شاگرد برگزيده، اجازه تدريس در كلاس C بينالمللي را نيز اخذ كرد (مدرس در داخل كشور).
ولي هنوز در انزلي جايي براي مربّيگرياش نبود و مسير تدريس را ادامه داد. پس از 7 دوره تدريس كلاس C، در سال 2001 به دعوت كميته جوانان فدراسيون (پس از قبولي در تست زبان انگليسي) به عنوان تنها نماينده ايران به كلاس حرفهايِ ردهي جوانان درمالزي رفت كه تحت نظارت فدراسيون فوتبال انگليس برگزار ميشد. در آنجا به مرحله دوم راه يافت و در سال 2003 با كسب ليسانس مربوطه به ايران برگشت. AFC به فدراسيون توصيه كرد از او در بالاترين رده فوتبال جوانان كشور استفاده شود اما فدراسيون فوتبال ايران به اين توصيه ترتيب اثر نداد. دو سال پيش با انتخاب AFC به عنوان تنها نماينده ايران در دوره آموزش ژان ماري گونش در هندوستان شركت كرد و با برگزيده شدن، اجازه تدريس در سطح منطقه را نيز گرفت. بعد از يكسال اين عنوان را به سطح قارّه آسيا ارتقا داد و كلاسهايي در نقاط مختلف آسيا برگزار كرد. سه ماه پيش در اجلاس ده روزه زوريخ (مقر فيفا) به سخنراني پرداخت و توصيه شد تا او را در رديف اليتها يعني كساني كه ميتوانند كلاس A بينالمللي را تدريس كنند، قرار دهند.
بلافاصله يك كلاس B به او پيشنهاد شد تا با تدريس و گذراندن اين چند دوره، در سال آينده ميلادي رسماً لقب اليت (نخبه) را كسب نمايد. اردشير پورنعمت چندماه پيش دوباره پس از سالها به ملوان بازگشت و اكنون (مصاحبه در ابتدای فصل پیش انجام شده) آناليزور تيم فوتبال ملوان بندرانزلي است.
آيا در فوتبال ايران با سطحي كه دارد، آناليز كردن تيمهاي رقيب تعيين كننده است؟
فكر ميكنم هست. ما دو نوع آناليز داريم. آبجكتيو و سابجكتيو. يعني آناليزي كه با آمار سر و كار دارد و آناليزي كه با اهداف مربي سر و كار دارد. آناليز آماري نيازمند دستگاه و نرمافزار خوب است. ولي يكجا هست كه بالا مينشيني و نگاهِ هدفمند ميكني و ميگويي من ميخواهم سيستم بازي اين تيم را بدون ابزار آماري تحليل كنم و حدس بزنم. اين تحليل آبجكتيو و هدفمند به درد ما ميخورد. آناليز ابزاري و نرمافزاري به درد ما نميخورد چون ابزار كاملش را نداريم. علاوه بر اينكه در ايران آمارها را به طور خام در اختيار بازيكنان قرار ميدهند كه بيشتر موجب استرس آنها ميشود. اين كه بيست تا پاسي كه كامپيوتر نشان ميدهد كي داده شده و تحت چه فشار و شرايطي بوده، نيازمند تحليل هدفمند انسان است تا هدف تيم حريف را شناسايي كند.
ما هم قبول داريم كه از كامپيوتر و آمار نرم افزاري درست استفاده نميشود اما شما به عنوان تحليلگر اگر آمار و ابزار را داشته باشيد دستتان براي ايدهپردازي بازتر است.
صددرصد. ولي به نظر شخصي من اگر بازي را زنده ببينيم، برداشتها اصيلتر است و ممكن است سالمتر هم باشد. بعداً ميتوانيم به آمار مراجعه كنيم براي چك كردن. چندبار فيلم بازي را ديدن خيلي مفيدتر است. از روي مشاهده ببينيم چطور حمله ميكنند؟ تاكتيكشان چيست؟ چند هافبك به فوروارد اضافه ميشوند؟ اينها را كامپيوتر نميگويد و نيازمند ديدن بازي است. بنابراين نگاه آبجكتيوي بهتر است تا سوبژكتيوي. معتقدم ذهن انسان خيلي مهمتر از آمار است. ابزار هر چقدر پيشرفته باشد، در لحظهي مسابقه به درد ما نميخورد و براي بعد از مسابقه است. شما هيتسفيلد را ببينيد كه وقتي به كنار زمين ميآيد و دستور ميدهد كل جريان بازي با تاكتيك ذهني او برميگردد. آن هم در كشور آلمان كه خودش جزو پيشگامان ابداع اين ابزار است. هيتسفيلد بعد از بازي از اين ابزار استفاده ميكرد. از آن گذشته آيا فوتبال پله اصيلتر است يا فوتبال مسي؟ چقدر فوتبال آن زمان هنرمندانهتر بوده و فوتبال الان بيشتر ماشيني است (مثل فوتبال كره و ژاپن).
صددرصد. ولي به نظر شخصي من اگر بازي را زنده ببينيم، برداشتها اصيلتر است و ممكن است سالمتر هم باشد. بعداً ميتوانيم به آمار مراجعه كنيم براي چك كردن. چندبار فيلم بازي را ديدن خيلي مفيدتر است. از روي مشاهده ببينيم چطور حمله ميكنند؟ تاكتيكشان چيست؟ چند هافبك به فوروارد اضافه ميشوند؟ اينها را كامپيوتر نميگويد و نيازمند ديدن بازي است. بنابراين نگاه آبجكتيوي بهتر است تا سوبژكتيوي. معتقدم ذهن انسان خيلي مهمتر از آمار است. ابزار هر چقدر پيشرفته باشد، در لحظهي مسابقه به درد ما نميخورد و براي بعد از مسابقه است. شما هيتسفيلد را ببينيد كه وقتي به كنار زمين ميآيد و دستور ميدهد كل جريان بازي با تاكتيك ذهني او برميگردد. آن هم در كشور آلمان كه خودش جزو پيشگامان ابداع اين ابزار است. هيتسفيلد بعد از بازي از اين ابزار استفاده ميكرد. از آن گذشته آيا فوتبال پله اصيلتر است يا فوتبال مسي؟ چقدر فوتبال آن زمان هنرمندانهتر بوده و فوتبال الان بيشتر ماشيني است (مثل فوتبال كره و ژاپن).
به نظر شما فوتبال ليپي اصيلتر است يا فوتبال ريكارد؟
ريكارد. فوتبال ليپي مصلحتگرا و نتيجهگراست. مبتني بر اين است كه اول گل نخورند و بعد گل بزنند. الان همه اين را ميخواهند اما خيليها مثل اكثر برزيليها اين را نخواستند و فداي زيبابازيكردن شدند. اينها شاهزادگان تكنيك هستند. به نتيجه هم فكر ميكنند اما به هنر فردي بازيكنان متكّيترند. اگر ميليتاريستي و ماشيني جلو برويم به روزي ميرسيم كه فوتباليستها از تماشاگران بيشترند و اين خطرناك است. روزي كه تعداد خبرنگاران، تحليلگران و مفسّرين فوتبال بيش از تماشاگران ميشود و مردم ديگر به فوتبال عشق نميورزند.
ريكارد. فوتبال ليپي مصلحتگرا و نتيجهگراست. مبتني بر اين است كه اول گل نخورند و بعد گل بزنند. الان همه اين را ميخواهند اما خيليها مثل اكثر برزيليها اين را نخواستند و فداي زيبابازيكردن شدند. اينها شاهزادگان تكنيك هستند. به نتيجه هم فكر ميكنند اما به هنر فردي بازيكنان متكّيترند. اگر ميليتاريستي و ماشيني جلو برويم به روزي ميرسيم كه فوتباليستها از تماشاگران بيشترند و اين خطرناك است. روزي كه تعداد خبرنگاران، تحليلگران و مفسّرين فوتبال بيش از تماشاگران ميشود و مردم ديگر به فوتبال عشق نميورزند.
شايد اين موضوعِ «نوع فوتبال» مدخل خوبي براي ورود به بحث فوتبال انزلي باشد. بياييم دو سبك فوتبال را كنار هم بگذاريم. يكي همين سبك فوتبال برزيلي يا فوتبال آمريكاي جنوبي و ديگري سبك فوتبال ايتاليا. به نظر ميرسد سبك فوتبالي كه ما در انزلي دنبال كردهايم و ملوان مشخصه آن است، سبك فوتبال ايتالياست.
درست است. مسائل زيادي در سبك فوتبال دخالت دارد. اولين مسأله مربّي و فلسفه فوتبالي اوست. اينكه مربّي چگونه فكر ميكند. اگر نتيجهگرا باشد كاملاً در سبك دخالت دارد. او سيستم و تاكتيكهايي انتخاب ميكند كه به هدفش برسد. همچنين مربّياني هستند كه به نتيجه و فوتبال زيبا فكر ميكنند يا آنهايي كه فقط فوتبال زيبا را ميخواهند. علاوه بر آن، فرهنگ و آداب و رسوم مردم مؤثر است.
ميخواهيم اين مشخصههاي فرهنگي را برشمريم و متّصلش كنيم به اين گونهگوني سبك. مثلاً يكي از مشخصههاي فرهنگ آمريكاي جنوبي آن روحيه تغزّلي است كه به همهي چيزها يك وجه خيالي عظيم ميبخشد. مثل ادبياتش كه به سمت رئاليسم جادويي رفته است.
خب اين الآن مستقيماً روي كوردينشين تسلّط بر توپ تأثير دارد. در آمريكاي جنوبي بازيكنان انگار با توپ شعر ميگويند. به اين ترتيب فوتباليستي مثل رونالدينيو حركت با توپش مثل يك شعر قشنگ است. فوتبال برزيل يك فوتبال شاعرانه است. ولي در عوض برگرديد به آن خشونتهاي سيسيلي در ايتاليا و حالتهاي پرخاشگرانه و تدافعي مردم آنجا.
درست است. مسائل زيادي در سبك فوتبال دخالت دارد. اولين مسأله مربّي و فلسفه فوتبالي اوست. اينكه مربّي چگونه فكر ميكند. اگر نتيجهگرا باشد كاملاً در سبك دخالت دارد. او سيستم و تاكتيكهايي انتخاب ميكند كه به هدفش برسد. همچنين مربّياني هستند كه به نتيجه و فوتبال زيبا فكر ميكنند يا آنهايي كه فقط فوتبال زيبا را ميخواهند. علاوه بر آن، فرهنگ و آداب و رسوم مردم مؤثر است.
ميخواهيم اين مشخصههاي فرهنگي را برشمريم و متّصلش كنيم به اين گونهگوني سبك. مثلاً يكي از مشخصههاي فرهنگ آمريكاي جنوبي آن روحيه تغزّلي است كه به همهي چيزها يك وجه خيالي عظيم ميبخشد. مثل ادبياتش كه به سمت رئاليسم جادويي رفته است.
خب اين الآن مستقيماً روي كوردينشين تسلّط بر توپ تأثير دارد. در آمريكاي جنوبي بازيكنان انگار با توپ شعر ميگويند. به اين ترتيب فوتباليستي مثل رونالدينيو حركت با توپش مثل يك شعر قشنگ است. فوتبال برزيل يك فوتبال شاعرانه است. ولي در عوض برگرديد به آن خشونتهاي سيسيلي در ايتاليا و حالتهاي پرخاشگرانه و تدافعي مردم آنجا.
همان چيزي كه در شهر ما هم رگههايي از آن ميبينيم.
دقيقاً. و اين يكي از دلايل است. به غير از فرهنگها، آب و هوا هم هست. اين بحث اتفاقاً دلمشغولي خود من بوده. ما در كشور ايران ضمن اينكه به لحاظ سبكي هميشه تقليد كردهايم (به دليل اينكه مربّيان صاحب سبك نداريم)، برخوردار از چند اقليم بسيار متفاوت هستيم. يك سمتش جنوب گرم است كه كاملاً تحت تأثير فوتبال مبتني بر تواناييهاي مردمي است. چون هماهنگي بدن در چنان آب و هوايي بالاست يك سمتش شمال و شمالغربي است با زمينهاي گلآلود و فوتبالِ مبتني بر قدرت بدني. فوتباليستهاي شمال بر اثر تسلّط و بازي كردن در زمينهاي سخت و گلآلود، خود به خود به قدرت روي ميآورند. در چنين زمينهايي وقتي توپ داري نميتواني با تدارك تدريجي حمله كني. بنابراين مجبور ميشوي توپ را كه گرفتي مستقيماً بيندازي روي دروازه. در اينجا چون زمين مناسب نداشتيم سبك بازي مستقيم غلبه پيدا كرده است.
دقيقاً. و اين يكي از دلايل است. به غير از فرهنگها، آب و هوا هم هست. اين بحث اتفاقاً دلمشغولي خود من بوده. ما در كشور ايران ضمن اينكه به لحاظ سبكي هميشه تقليد كردهايم (به دليل اينكه مربّيان صاحب سبك نداريم)، برخوردار از چند اقليم بسيار متفاوت هستيم. يك سمتش جنوب گرم است كه كاملاً تحت تأثير فوتبال مبتني بر تواناييهاي مردمي است. چون هماهنگي بدن در چنان آب و هوايي بالاست يك سمتش شمال و شمالغربي است با زمينهاي گلآلود و فوتبالِ مبتني بر قدرت بدني. فوتباليستهاي شمال بر اثر تسلّط و بازي كردن در زمينهاي سخت و گلآلود، خود به خود به قدرت روي ميآورند. در چنين زمينهايي وقتي توپ داري نميتواني با تدارك تدريجي حمله كني. بنابراين مجبور ميشوي توپ را كه گرفتي مستقيماً بيندازي روي دروازه. در اينجا چون زمين مناسب نداشتيم سبك بازي مستقيم غلبه پيدا كرده است.
يعني بازي انگليسي كه از كشوري با آب و هواي نظيرِ اينجا ميآيد.
دقيقاً! پس ايران به خاطر تنوّع اقليمي نتوانسته يك سبك خاصي را دنبال كند. نوع تربيت بازيكنان از ديگر عوامل مؤثر بر سبك فوتبال است. ما در شمال بازيكنان را چگونه تربيت ميكنيم؟ ظرف 10 ساله گذشته چند بازيكن فانتزيست مثل محسن گياهي تربيت كردهايم؟ ما اگر 10 بازيكن مثل گياهي داشته باشيم ميتوانيم برويم به سمت سبك آمريكاي جنوبي. آنهم به شرطي كه زمين اجازه كار بدهد. پيداست كه اين زمين گلآلود و نابسامان هيچوقت اجازه نميدهد بازيكناني مثل گياهي در سيستم بازي جاي بگيرند و آن سبك خاص بازي متولّد شود. طبيعي است كه ما در اين شرايط زميني روي آوردهايم به سيستم بازي مستقيم.
دقيقاً! پس ايران به خاطر تنوّع اقليمي نتوانسته يك سبك خاصي را دنبال كند. نوع تربيت بازيكنان از ديگر عوامل مؤثر بر سبك فوتبال است. ما در شمال بازيكنان را چگونه تربيت ميكنيم؟ ظرف 10 ساله گذشته چند بازيكن فانتزيست مثل محسن گياهي تربيت كردهايم؟ ما اگر 10 بازيكن مثل گياهي داشته باشيم ميتوانيم برويم به سمت سبك آمريكاي جنوبي. آنهم به شرطي كه زمين اجازه كار بدهد. پيداست كه اين زمين گلآلود و نابسامان هيچوقت اجازه نميدهد بازيكناني مثل گياهي در سيستم بازي جاي بگيرند و آن سبك خاص بازي متولّد شود. طبيعي است كه ما در اين شرايط زميني روي آوردهايم به سيستم بازي مستقيم.
چطور در اسپانيا دو سبك مختلف فوتبالي كه كاپلو و رايكارد ارائه ميكردند در كنار هم و در يك اقليم و شرايط فرهنگي يكسان حضور داشتند؟
بله امّا ديديم كاپلو با سبك فوتبال ايتاليايي قهرمان شد اما كنارش گذاشتند. درحاليكه رايكارد قهرمان نشد امّا به كارش ادامه داد. اينجا موضوع فرهنگ فوتبالي به ميان ميآيد. فرهنگ فوتبال اسپانيا سبك كاپلو را نپذيرفت. اين فرهنگ فوتبال بسيار مهم است. يكي از دلايل دوري فوتبال آسيا از اروپا، همين فرهنگ فوتبال است كه در آسيا وجود ندارد.
بله امّا ديديم كاپلو با سبك فوتبال ايتاليايي قهرمان شد اما كنارش گذاشتند. درحاليكه رايكارد قهرمان نشد امّا به كارش ادامه داد. اينجا موضوع فرهنگ فوتبالي به ميان ميآيد. فرهنگ فوتبال اسپانيا سبك كاپلو را نپذيرفت. اين فرهنگ فوتبال بسيار مهم است. يكي از دلايل دوري فوتبال آسيا از اروپا، همين فرهنگ فوتبال است كه در آسيا وجود ندارد.
اين فرهنگ فوتبال چگونه شكل ميگيرد؟ يقيناً تصميم دولت شكل دهنده اين فرهنگ نيست. پول هم نميسازد چون نمونهي بزرگي چون فوتبال آمريكاي جنوبي را داريم. چيزي كه باقي ميماند تاريخ فوتبال است و تماشاچي. مثلاً در انزلي هم تاريخ قابل توجّه فوتبال داريم و هم تماشاگر زياد. چطور ميتوانيم به يك فرهنگ مستقل فوتبالي دست پيدا كنيم.
به نظر من فرهنگ فوتبالي را برنامهريزي مناسب ميتواند شكل دهد. ما براي چهار سال آينده هيچ برنامه مدوّني نداريم. در حالي كه ژاپنيها تا سال 2050 برنامه سالانه فوتبالشان را به فيفا اعلام كردهاند، ما حتّي نميدانيم سال بعد كجا هستيم. مديّريت زمان در اينجا وجود ندارد. تربيت نيروي انساني هم نداريم. چند نفر آدم متفكّر و صاحب انديشه توانستهايم تربيت كنيم، خود من كه شغلم فقط تدريس است، آنقدر جلوي پايم سنگ مياندازند كه از همين موقعيّت بينالمللي دستم كوتاه شود و نتوانم به بالاتر برسم.
به نظر من فرهنگ فوتبالي را برنامهريزي مناسب ميتواند شكل دهد. ما براي چهار سال آينده هيچ برنامه مدوّني نداريم. در حالي كه ژاپنيها تا سال 2050 برنامه سالانه فوتبالشان را به فيفا اعلام كردهاند، ما حتّي نميدانيم سال بعد كجا هستيم. مديّريت زمان در اينجا وجود ندارد. تربيت نيروي انساني هم نداريم. چند نفر آدم متفكّر و صاحب انديشه توانستهايم تربيت كنيم، خود من كه شغلم فقط تدريس است، آنقدر جلوي پايم سنگ مياندازند كه از همين موقعيّت بينالمللي دستم كوتاه شود و نتوانم به بالاتر برسم.
اين حرف شما پذيرفتني است براي كشوري مثل ژاپن كه آمده يك فرهنگ فوتبالي را از صفر ساخته است ولي در كشوري مثل برزيل كه نه تنها مديريّت نابساماني دارد، دچار فقر شديد مالي هم هست چطور؟ آيا چون تاريخ فوتبال و تماشاچي دارند؟
بله آنها تاريخ و الگو دارند. پله يك الگو و قهرمان است. برزيليها سالهاست كه قهرمان جهان شدهاند و اين تاريخ به آنها كمك ميكند. چرا ميگويند در معماري داخلي يك باشگاه عناصري تعبيه كنيد كه وقتي بازيكن وارد آنها ميشود در مسير گام برداشتن در ساختمان، تاريخ باشگاه از برابر چشمانش عبور كند؟ در همين محوّطه باشگاه ملوان پيشنهاد كردم يك موزه براي تاريخ ملوان بسازيم تا جواني كه ميآيد اين تاريخ را ببيند بعد برود قرارداد امضا كند يا برود سر تمرين. خيلي تأثيرگذار است. در مورد برزيل بحثهاي ديگري هم وجود دارد. ببينيد، ما دو نوع آموزش داريم. يا از كل به جز ميرسيم يا برعكس. در فوتبال ماشيني از جزء به كل ميرسند. يعني كودك را ميآورند تحت نظارت قرار ميدهند و همزمان با آموزش ميگويند برو در تيم بازي كن. اما برزيليها به علّت فوتباليستهاي زيادشان از كل به جزء ميرسند. اوّل بازي ميكنند بعد از ميان صدها فوتباليستِ ذاتي، يكي را انتخاب ميكنند. با تمرين كردن در فوتبال يا ميتوانيم پرفورمنس(عملكرد) را بالا ببريم يا لرنينگ (يادگيري) را. من بازيكني داشتم كه ميتوانست مسير زمين تمرين تا خانه را روپايي بزند و برگردد. چند ساعت ميتوانست توپ را روي هوا نگه دارد. امّا وقتي او را در ارنج گذاشتم نميتوانست بفهمد هافبك چپ يعني چه. يعني عملكرد عالي ولي يادگيري ضعيف. شما بايد جوري آموزش دهيد كه يادگيري را بالا ببريد. تمرين هم بايد نزديك به شرايط بازي باشد. فوتباليست برزيلي اوّل ميرود فوتبال بازي ميكند و در شرايط فوتبال، خودش ياد ميگيرد. در اين مرحله تأثير سبكهاي آموزشي نمايان ميشود.
فوتبال محلات انزلي چه پيشينه تاريخي منحصر بفردي داشته كه زماني توانسته دوران درخشاني را رقم بزند؟
فوتبال انزلي از جهتي به فوتبال برزيل شبيه است چون مثل آنجا روي غريزه استوار بوده است. در زمانهاي قديم فوتبال محلات آنقدر قوي بوده كه هر كدام از تيمهاي محلي ما با يكي از باشگاههاي كشور برابري ميكردند. اگر باشگاهي مثل شاهين تهران وجود داشت ما در انزلي تيمي به نام پرستو داشتيم كه فوتباليستهاي مطرحي در آن بازي ميكردند. يا تيم پريسا كه از بازيكنان قدر غازيان تشكيل شده بود. تيمي مثل كارگر داشتيم كه كارگران بندر در آن بازي ميكردند. از سر كار ميآمدند و مسابقه ميدادند. تيم كلوير كه آقاي غفور جهاني از آن آمد در جام گندم طلايي قهرمان ايران ميشد. يا تيم مطرح باشگاه گيو و خيلي تيمهاي ديگر. فوتباليستهاي انزليچي قدرت بدني بسيار بالايي داشتند چون نسل بچههاي قايقران بودند. يعني از ژن پدراني كه پاروزنان بينظيري به حساب ميآمدند.
وجود زمين كافي هم خيلي به فوتبال ما كمك ميكرد.
بله مثلاً زمين بالون صحرايي باعث شده بود فوتبال غازيان رشد كند و قوي شود. هر تكهاي از آن زمين را ميديدي، دو تيم مشغول مسابقه بودند. وقتي زمين پهناور بالون صحرايي از بين رفت، فوتبال غازيان هم ضعيف شد. در انزلي زمينهايي مثل شهاب در كلوير يا زمين پاس در ميانپشته بود كه تيمهاي محلي مطرحي را معرفي كرد. زندگي هم ارزان بود و هيچ كس ادعايي نداشت. وقتي زمينها از بين رفت، فوتبال غريزي انزلي هم از بين رفت. اين چند زمين باقي مانده هم به همّت بعضي از بچههاي دلسوخته انزلي حفظ شده است. شهرداري حتي ميخواست كاربري زمين شهاب كلوير را تغيير بدهد و در آنجا آپارتمان بسازد. همان زمين آمدن بسيار به فوتبال ما كمك ميكند. در زمان قديم فوتبال خودجوش و از كل به جزء برزيلي را داشتيم كه نام انزلي را در سطح اول فوتبال كشور تثبيت ميكرد. يك آدم نخبهاي مثل آقاي صالحنيا هم آمد و استعدادهاي اين تيمها را جمع كرد و تيم كلوني نويني را ساخت. همين تيم بعدها به ملوان تبديل شد و هنر كمنظير آقاي صالحنيا اين بود كه از نيروي دريايي استفاده كرد چون آن زمان نيروي دريايي اسپانسر قدرتمندي بود. در شرايط آن زمان آقاي صالحنيا با تيزهوشي خود بهترين انتخاب را كرد. تيم ملوان هواپيماي اختصاصي در اختيارش بود كه خيلي از تيمها به خواب هم نميديدند. خود آقاي صالحنيا در اولين كلاس بينالمللي ايران كه یک آلماني برگزار كرده بود جزء نخبههاي مربيگري شناخته شد. يكي از چيزهاي ديگري كه به غرور فوتبالي ما كمك ميكرد، بازي با تيمهاي خارجي بود. انزليچيها جزء اولين گروههايي بودند كه بازيهاي بينالمللي ميكردند. تيم كلوني با روسها بازي ميكرد و با شكست آنها اعتماد به نفس زيادي به دست ميآورد. اين ريشه داشتن فوتبال همان تاريخ فوتبال است كه فرهنگ را ميسازد. عجيبترين موضوع هم اين است كه به اين تاريخ هيچ اهميّتي نميدهيم و حتي يك موزه كوچك هم برايش نساختهايم.
بياييد موضوعِ رابطهي متوازن فرهنگ و سبك فوتبال را به شهر انزلي اندازه كنيم. در انزلي به سبك فوتبال ايتاليا يا فوتبال اقليمِ معتدل اروپايي شبيهتريم امّا از لحاظ فرهنگي به برزيل و آمريكاي جنوبي نزديكتريم، همان طور كه اسپانيا در اروپاي مركزي به فرهنگ فوتبال آمريكاي جنوبي نزديكتر است. در ملوان آن تاريخ و الگوي فوتبالي را داريم. بازيكنان ملوان همانطور كه سيدجلال رافخايي هم در مصاحبه شماره قبل ميگفت، اين مسأله را حس ميكنند كه بازيكن ملوان بودن يك غرور و هويّت خاصي به آنها ميدهد كه تيمهاي ديگر اكثراً ندارند. در مدارس انزلي كه ميرويم ميبينيم پسربچّهها از صبح تا آخرين ساعت مدام از فوتبال حرف ميزنند. درست برعكس شهرهاي ديگر، فقط بازيكنان تيم شهر خودشان الگوي ورزشي و حتّي رفتاريشان است. با چنين شرايط منحصر بفردي، براي كامل شدن آن فرهنگ فوتبالي و صاحب سبك شدن در فوتبال به چه چيزي نياز داريم؟
الآن نياز به ابزار مناسب داريم. اوّل مربّي آگاه به سبك. دوم ابزار زمين كه بتواند آن سبك و فلسفه را اجرا كند. در همين ملوان سبك و فلسفه فوتبال آقاي ايراندوست به كل از سبك آقاي احمدزاده متفاوت بوده است. آقاي ايراندوست به اين نتيجه رسيد كه در زمين نامساعد انزلي نميتواند با فوتبال زيبا نتيجه بگيرد بنابراين مبناي بدنسازياش را روي قدرت بدني گذاشت تا بازيكن با قدرت بدني و در گلولاي حريف را شكست دهد. در حالي كه آقاي احمدزاده طرفدار فوتبال زيبايي است كه در اين زمين امكانپذير نيست. طبيعتاً ديديم كه ملوان در فصل گذشته بيشترين امتيازات را در بيرون از خانه گرفت. چون فلسفه مربّي با ابزار و امكانات پارادوكس داشت. اگر شما در انزلي فوتبال زيباي برزيلي ميخواهيد بايد ابزار آنجا را در اختيارش قرار دهيد. دولتمردان قبل از همه بايد زمينها را درست كنند.
بله مثلاً زمين بالون صحرايي باعث شده بود فوتبال غازيان رشد كند و قوي شود. هر تكهاي از آن زمين را ميديدي، دو تيم مشغول مسابقه بودند. وقتي زمين پهناور بالون صحرايي از بين رفت، فوتبال غازيان هم ضعيف شد. در انزلي زمينهايي مثل شهاب در كلوير يا زمين پاس در ميانپشته بود كه تيمهاي محلي مطرحي را معرفي كرد. زندگي هم ارزان بود و هيچ كس ادعايي نداشت. وقتي زمينها از بين رفت، فوتبال غريزي انزلي هم از بين رفت. اين چند زمين باقي مانده هم به همّت بعضي از بچههاي دلسوخته انزلي حفظ شده است. شهرداري حتي ميخواست كاربري زمين شهاب كلوير را تغيير بدهد و در آنجا آپارتمان بسازد. همان زمين آمدن بسيار به فوتبال ما كمك ميكند. در زمان قديم فوتبال خودجوش و از كل به جزء برزيلي را داشتيم كه نام انزلي را در سطح اول فوتبال كشور تثبيت ميكرد. يك آدم نخبهاي مثل آقاي صالحنيا هم آمد و استعدادهاي اين تيمها را جمع كرد و تيم كلوني نويني را ساخت. همين تيم بعدها به ملوان تبديل شد و هنر كمنظير آقاي صالحنيا اين بود كه از نيروي دريايي استفاده كرد چون آن زمان نيروي دريايي اسپانسر قدرتمندي بود. در شرايط آن زمان آقاي صالحنيا با تيزهوشي خود بهترين انتخاب را كرد. تيم ملوان هواپيماي اختصاصي در اختيارش بود كه خيلي از تيمها به خواب هم نميديدند. خود آقاي صالحنيا در اولين كلاس بينالمللي ايران كه یک آلماني برگزار كرده بود جزء نخبههاي مربيگري شناخته شد. يكي از چيزهاي ديگري كه به غرور فوتبالي ما كمك ميكرد، بازي با تيمهاي خارجي بود. انزليچيها جزء اولين گروههايي بودند كه بازيهاي بينالمللي ميكردند. تيم كلوني با روسها بازي ميكرد و با شكست آنها اعتماد به نفس زيادي به دست ميآورد. اين ريشه داشتن فوتبال همان تاريخ فوتبال است كه فرهنگ را ميسازد. عجيبترين موضوع هم اين است كه به اين تاريخ هيچ اهميّتي نميدهيم و حتي يك موزه كوچك هم برايش نساختهايم.
بياييد موضوعِ رابطهي متوازن فرهنگ و سبك فوتبال را به شهر انزلي اندازه كنيم. در انزلي به سبك فوتبال ايتاليا يا فوتبال اقليمِ معتدل اروپايي شبيهتريم امّا از لحاظ فرهنگي به برزيل و آمريكاي جنوبي نزديكتريم، همان طور كه اسپانيا در اروپاي مركزي به فرهنگ فوتبال آمريكاي جنوبي نزديكتر است. در ملوان آن تاريخ و الگوي فوتبالي را داريم. بازيكنان ملوان همانطور كه سيدجلال رافخايي هم در مصاحبه شماره قبل ميگفت، اين مسأله را حس ميكنند كه بازيكن ملوان بودن يك غرور و هويّت خاصي به آنها ميدهد كه تيمهاي ديگر اكثراً ندارند. در مدارس انزلي كه ميرويم ميبينيم پسربچّهها از صبح تا آخرين ساعت مدام از فوتبال حرف ميزنند. درست برعكس شهرهاي ديگر، فقط بازيكنان تيم شهر خودشان الگوي ورزشي و حتّي رفتاريشان است. با چنين شرايط منحصر بفردي، براي كامل شدن آن فرهنگ فوتبالي و صاحب سبك شدن در فوتبال به چه چيزي نياز داريم؟
الآن نياز به ابزار مناسب داريم. اوّل مربّي آگاه به سبك. دوم ابزار زمين كه بتواند آن سبك و فلسفه را اجرا كند. در همين ملوان سبك و فلسفه فوتبال آقاي ايراندوست به كل از سبك آقاي احمدزاده متفاوت بوده است. آقاي ايراندوست به اين نتيجه رسيد كه در زمين نامساعد انزلي نميتواند با فوتبال زيبا نتيجه بگيرد بنابراين مبناي بدنسازياش را روي قدرت بدني گذاشت تا بازيكن با قدرت بدني و در گلولاي حريف را شكست دهد. در حالي كه آقاي احمدزاده طرفدار فوتبال زيبايي است كه در اين زمين امكانپذير نيست. طبيعتاً ديديم كه ملوان در فصل گذشته بيشترين امتيازات را در بيرون از خانه گرفت. چون فلسفه مربّي با ابزار و امكانات پارادوكس داشت. اگر شما در انزلي فوتبال زيباي برزيلي ميخواهيد بايد ابزار آنجا را در اختيارش قرار دهيد. دولتمردان قبل از همه بايد زمينها را درست كنند.
و نه فقط زمين شماره يك استاديوم اصلي، بلكه همهي زمينهاي تمريني و محلّي و زمينهاي مدارس.
بله اگر شهر انزلي 10 زمين مناسب و 10 مدرسه فوتبال خوب داشته باشد خود به خود يك فرهنگ فوتبال استاندارد جهاني( با پتانسيلهاي بالايي كه وجود دارد) مشكل ميگيرد. اين زمين خيلي مهم است. اگر ميخواهيم از چمن مصنوعي استفاده كنيم بايد زمينهاي تمرين كوچك را با چمن مصنوعي بسازيم نه زمين شماره يك شهر را. مگر خيلي مشكل است كه زمين ورزشگاه تختي با زيرسازي مناسب، چمن طبيعي داشته باشد؟ شما ميدانيد كه انزليچيهاي قديمي مثل جبار صمدي، استاديوم انزلي را جوري ساخته بودند كه به راحتي آب را هدايت ميكرد. سنگهاي بزرگي زير زمين فوتبال آنجا گذاشته بودند. فضاي خالي بين اين سنگها، يك سيستم زهكشي مناسب بود. بعدها در اوايل انقلاب يك نفر آمد اين زمين را پنج شش متر كند و همهي زيرسازي و سيستم زهكشي آنجا را از بين برد. من ميگويم اصلاً چه اشكالي دارد براي انزلي يك زمين استاندارد بسازند؟ وقتي آقاي عليآبادي در مصاحبهاش ميگويد انزلي براي من يك استان است و به اندازه يك استان براي ورزش ما مدال ميآورد، چرا براي اين شهر يكميليارد تومان نميدهند تا زمين ورزشگاه تختي استاندارد شود؟ مگر در كاشان نساختند؟ ميتوانند پيست دوميداني همين زمين تختي را بردارند و يك زمين استاندارد بسازند.
در مورد مدارس فوتبال و «آموزش صحيح و به روز» وضعيّت انزلي چگونه است؟
در حال حاضر چند مدرسه فوتبال انزلي، تكنيك را آموزش ميدهند. مدارس فوتبال ما در تابستان است يعني وقتي كه زمينها خوب است. اما بازيكن همين مدرسه وقتي زمستان ميشود، در قالب تيم نوجوانان شهر نميتواند خوب بازي كند. وقتي بزرگتر ميشود در ليگي بازي ميكند كه باز هم در فصل بارندگي برگزار ميشود. بهرهوري او چون در فصل تابستان و زمين خشك آموزش ديده است، بالا نخواهد بود. يعني وجود ناهماهنگي. در مدارس فوتبال عملكردها خيلي خوب است اما يادگيري اصلاً خوب نيست. ما يكسري مدارس فوتبال تابستاني داريم كه هيچ استانداردي ندارند و صرفاً براي پر كردن اوقات فراغت بچههاست. خانوادهها هم به اين دلخوشند كه بچّهشان فصل تابستان يك جايي مشغول به ورزش است. اما چيزي كه واقعاً به آن احتياج داريم، پايگاههاي قهرمانسازي در فوتبال است. يعني پايگاههايي كه نخبهها را برميگزينند و در طول سال آموزش ميدهند. وقتي تابستان تمام شد، بايد بهترينهاي آن مدارس را برداريم و در مدارس و پايگاههاي كه قهرمان ميسازد، آموزش را ادامه دهيم. استعداد با خوابيدن در خانه رشد نميكند. استعداد در زمين فوتبال شكوفا ميشود.
از لحاظ علمي در چه سني بهتر است اين سنجش و انتخاب انجام گيرد؟
12 سالگي. از 12 تا 16 سالگي سن طلايي فوتبال است و ميتوان استعداد يك بازيكن را سنجيد. ضمن اينكه بعضيها دير رشدند و بعضي زود رشد. حتي در مدارس فوتبال، ايراد بزرگتر اينست كه وقتي ميخواهيم در مسابقات مدارس شركت كنيم، از بازيكناني استفاده ميكنيم كه هيكل بزرگتري دارند چون مربي حتي در آن سطح هم ميخواهد اول شود! حتي در 10 سالهها چون به دنبال قهرماني است، زودرشدها را انتخاب ميكند. در نتيجه آن كسي كه ديررشد است محو ميشود. بازيكني كه بيرون ميماند، فوتبال را رها ميكند در حالي كه شايد پنج سال ديگر ميتوانست به يك بازيكن بزرگ تبديل ميشود. شما ببينيد در رده نوجوانان تيمملي عربستان ميآيد قهرمان جهان ميشود اما بزرگسالانش به كجا ميرسند؟ آيا تيمهاي اروپايي اهميّتي به نتايج تيمهاي پايه ميدهند؟ آنها به آموزش اهميّت ميدهند. اگر در انزلي مثل آن چيزي كه باشگاه سپاهان داير كرده، مدارس فوتبال دايمي داشته باشيم، ميتوانيم به شرايط مطلوبي برسيم. ارتباط با آموزش و پرورش هم بسيار مهم است چون مربيان استعداد ياب به كمك معلمين ورزش نيازمندند.
12 سالگي. از 12 تا 16 سالگي سن طلايي فوتبال است و ميتوان استعداد يك بازيكن را سنجيد. ضمن اينكه بعضيها دير رشدند و بعضي زود رشد. حتي در مدارس فوتبال، ايراد بزرگتر اينست كه وقتي ميخواهيم در مسابقات مدارس شركت كنيم، از بازيكناني استفاده ميكنيم كه هيكل بزرگتري دارند چون مربي حتي در آن سطح هم ميخواهد اول شود! حتي در 10 سالهها چون به دنبال قهرماني است، زودرشدها را انتخاب ميكند. در نتيجه آن كسي كه ديررشد است محو ميشود. بازيكني كه بيرون ميماند، فوتبال را رها ميكند در حالي كه شايد پنج سال ديگر ميتوانست به يك بازيكن بزرگ تبديل ميشود. شما ببينيد در رده نوجوانان تيمملي عربستان ميآيد قهرمان جهان ميشود اما بزرگسالانش به كجا ميرسند؟ آيا تيمهاي اروپايي اهميّتي به نتايج تيمهاي پايه ميدهند؟ آنها به آموزش اهميّت ميدهند. اگر در انزلي مثل آن چيزي كه باشگاه سپاهان داير كرده، مدارس فوتبال دايمي داشته باشيم، ميتوانيم به شرايط مطلوبي برسيم. ارتباط با آموزش و پرورش هم بسيار مهم است چون مربيان استعداد ياب به كمك معلمين ورزش نيازمندند.
براي اين خيل كودكان و نوجوانان انزليچي كه عاشق فوتبالند و اكثر ساعات روزشان هم در اختيار سازمان آموزش و پرورش است، چه كاري ضروري است؟ آيا نميشود هر سال نشستهايي بين مربيان مدارس فوتبال و معلمين آموزش و پرورش در جهت هماهنگي بيشتر برگزار كرد؟
الان خيلي از معلمان ورزش ما مربي فوتبال هم هستند. خوشبختانه در شهر ما هميشه اين ارتباط برقرار بوده امّا بايد بهتر شود. خود آقاي بهمن صالحنيا هم در سالهاي قديم معلم ورزش بوده و تيم آموزشگاههاي انزلي را قهرمان ايران كرده بود.
الان خيلي از معلمان ورزش ما مربي فوتبال هم هستند. خوشبختانه در شهر ما هميشه اين ارتباط برقرار بوده امّا بايد بهتر شود. خود آقاي بهمن صالحنيا هم در سالهاي قديم معلم ورزش بوده و تيم آموزشگاههاي انزلي را قهرمان ايران كرده بود.
غير از مدارس دايمي بايد دنبال چه باشيم؟
الان AFC پروژهاي دارد به اسم Asia visian كه طي آن با انتخاب چند ليگ استاني از هر كشور و نظارت و كمكهاي ويژه به رشد فوتبال آنجا كمك ميكند. در ايران سه پايگاه را در نظر گرفته بودند. يكي اصفهان، دومي شيراز و براي سومين هنوز جاخالي است. {در حال حاضر قزوین هم صاحب پایگاه آسیاویژن شده است} هر چقدر به مسئولين شهر گفتيم از طريق سازمان تربيت بدني پيگيري كنند تا گيلان سومين پايگاه شود، هيچكس كمكي نكرد. اگر گيلان انتخاب ميشد آن وقت انزلي به لحاظ سبقهي فوتبالي و افتخارات و استعدادهاي غيرقابل مقايسهاش با رشت، به سادگي به عنوان شهرِ اصلي انتخاب ميشد. ميتوان گفت هنوز هم دير نشده است. اول از همه بايد رايزنيهاي سياسي با تربيت بدني و فدراسيون فوتبال انجام شود.
كنفدراسيون فوتبال آسيا حرف فدراسيون فوتبال را به رسميّت ميشناسد و آنها بايد ما را معرفي كنند. اگر اينجا پايگاه آسيل ويژن شود، آنها امكانات را سرازير ميكنند. مدرسهاي طراز اول فوتبال ميفرستند. كمك ميكنند تا استاديوم بسازيم و همهي زمينهاي تمرين شهر را تجهيز كنيم. اين يكي از راههاي عملي است كه متأسفانه هيچ كس قدمي برنميدارد. علاوه بر اين باشگاههاي انزلي بايد با باشگاههاي دنيا ارتباط داشته باشند. الان باشگاه اينترميلان براي آبادان مدرسه مجهز فوتبال تأسيس كرده است. رئالمادريد در بم شعبه زده است. اينجا چرا كاري صورت نگرفته؟ چرا باشگاهي مثل ملوان نميتواند با مثلاً آژاكس ارتباط برقرار كند؟ چقدر ما انزليچي در هلند و ديگر نقاط دنيا داريم كه ميتوانند و خودشان هم بسيار مايلند تا به ما كمك كنند. حتي در آرژانتين انزليچيهايي هستند كه مشتاق كمك به شهرشان هستند. چرا با آنها ارتباط برقرار نميكنيم؟ از طريق ارتباط با باشگاههاي اروپايي ميتوانيم بعضي از بچهها را هم براي آموزش به اروپا بفرستيم. آژاكس آمستردام تنها تيمي است كه اصلاً بازيكن هلندي ندارد. چون بسيار علاقهمند به اين كارهاست. ما تا وقتي كه بزرگ فكر نكنيم نميتوانيم به نتيجه برسيم. تا وقتي افق ديدمان پرداخت حقوق ماهيانه بازيكن است، نميتوانيم استراتژي توسعه فوتبال داشته باشيم. استراتژي نداريم چون آدمهاي كاربلد سرجايشان نيستند.
الان AFC پروژهاي دارد به اسم Asia visian كه طي آن با انتخاب چند ليگ استاني از هر كشور و نظارت و كمكهاي ويژه به رشد فوتبال آنجا كمك ميكند. در ايران سه پايگاه را در نظر گرفته بودند. يكي اصفهان، دومي شيراز و براي سومين هنوز جاخالي است. {در حال حاضر قزوین هم صاحب پایگاه آسیاویژن شده است} هر چقدر به مسئولين شهر گفتيم از طريق سازمان تربيت بدني پيگيري كنند تا گيلان سومين پايگاه شود، هيچكس كمكي نكرد. اگر گيلان انتخاب ميشد آن وقت انزلي به لحاظ سبقهي فوتبالي و افتخارات و استعدادهاي غيرقابل مقايسهاش با رشت، به سادگي به عنوان شهرِ اصلي انتخاب ميشد. ميتوان گفت هنوز هم دير نشده است. اول از همه بايد رايزنيهاي سياسي با تربيت بدني و فدراسيون فوتبال انجام شود.
كنفدراسيون فوتبال آسيا حرف فدراسيون فوتبال را به رسميّت ميشناسد و آنها بايد ما را معرفي كنند. اگر اينجا پايگاه آسيل ويژن شود، آنها امكانات را سرازير ميكنند. مدرسهاي طراز اول فوتبال ميفرستند. كمك ميكنند تا استاديوم بسازيم و همهي زمينهاي تمرين شهر را تجهيز كنيم. اين يكي از راههاي عملي است كه متأسفانه هيچ كس قدمي برنميدارد. علاوه بر اين باشگاههاي انزلي بايد با باشگاههاي دنيا ارتباط داشته باشند. الان باشگاه اينترميلان براي آبادان مدرسه مجهز فوتبال تأسيس كرده است. رئالمادريد در بم شعبه زده است. اينجا چرا كاري صورت نگرفته؟ چرا باشگاهي مثل ملوان نميتواند با مثلاً آژاكس ارتباط برقرار كند؟ چقدر ما انزليچي در هلند و ديگر نقاط دنيا داريم كه ميتوانند و خودشان هم بسيار مايلند تا به ما كمك كنند. حتي در آرژانتين انزليچيهايي هستند كه مشتاق كمك به شهرشان هستند. چرا با آنها ارتباط برقرار نميكنيم؟ از طريق ارتباط با باشگاههاي اروپايي ميتوانيم بعضي از بچهها را هم براي آموزش به اروپا بفرستيم. آژاكس آمستردام تنها تيمي است كه اصلاً بازيكن هلندي ندارد. چون بسيار علاقهمند به اين كارهاست. ما تا وقتي كه بزرگ فكر نكنيم نميتوانيم به نتيجه برسيم. تا وقتي افق ديدمان پرداخت حقوق ماهيانه بازيكن است، نميتوانيم استراتژي توسعه فوتبال داشته باشيم. استراتژي نداريم چون آدمهاي كاربلد سرجايشان نيستند.
پس يكي از كارهايي كه هماكنون لازم است، ترسيم استراتژي فوتبال انزليست. اين استراتژي ميتواند در قالب يك سمينار علمي تدوين شود. سميناري كه كارشناسان، متفكرين و بزرگان فوتبال انزلي كنار هم بنشينند و بحث و جدل و تبادل ايده صورت گيرد. به شرطي كه خروجي اين سمينار و استراتژي ترسيم شدهي آن، در برنامه مسؤولين هم اجرايي شود. در آنجاست كه اولويّتبندي مشخص ميشود.
بله. پيشنهاد خوبي است. و فراموش نكنيم اگر پروژههايي مثل آسيا ويژن را ميخواهيم، بايد دوباره تيم اول انزلي يعني ملوان عناويني به دست بياورد. ما به اين برد تبليغاتي نياز داريم. اگر ملوان امسال در جامحدفي قهرمان شود، فدراسيون فوتبال چارهاي جز بهادادن به فوتبال انزلي ندارد. جامحذفي نزديكترين راه است براي رسيدن به ليگ قهرمانان آسيا. به نظرم ملوان خيلي راحت ميتواند به اين عنوان دست پيدا كند. چون اول شخصيت قهرماني را دارد و دوبار قهرمان شده است. دوم به خاطر فلسفه مربياش و سوم به خاطر هماهنگي خوب بازيكنان كه چند سال است با هم كار ميكنند. امسال ملوان خيلي به جام حذفي نزديك است. فقط بايد يك مقدار نتيجهگرايي هم به سبك بازيشان اضافه شود. راهيابيِ سپاهان به ليگ قهرمانان بسيار روي تصميم ايافسي تأثير داشت. وگرنه مگر سپاهان چه دارد كه اينجا موجود نيست؟ اگر آنها فولاد مباركه را دارند، ما بندر و منطقه آزاد را داريم. ما نيروهاي پنهان زيادي داريم كه بايد جمعشان كنيم. تمام انزليچيهايي كه در زمينههاي مختلف توانمند هستند را بايد رصد كنيم و حامي قرار دهيم. اگر به تيم اول شهر كمك كنيم تا اتفاق خوبي برايش بيفتد، راه باز ميشود تا بتوانيم در فدراسيون حرفمان را به كرسي بنشانيم.
بله. پيشنهاد خوبي است. و فراموش نكنيم اگر پروژههايي مثل آسيا ويژن را ميخواهيم، بايد دوباره تيم اول انزلي يعني ملوان عناويني به دست بياورد. ما به اين برد تبليغاتي نياز داريم. اگر ملوان امسال در جامحدفي قهرمان شود، فدراسيون فوتبال چارهاي جز بهادادن به فوتبال انزلي ندارد. جامحذفي نزديكترين راه است براي رسيدن به ليگ قهرمانان آسيا. به نظرم ملوان خيلي راحت ميتواند به اين عنوان دست پيدا كند. چون اول شخصيت قهرماني را دارد و دوبار قهرمان شده است. دوم به خاطر فلسفه مربياش و سوم به خاطر هماهنگي خوب بازيكنان كه چند سال است با هم كار ميكنند. امسال ملوان خيلي به جام حذفي نزديك است. فقط بايد يك مقدار نتيجهگرايي هم به سبك بازيشان اضافه شود. راهيابيِ سپاهان به ليگ قهرمانان بسيار روي تصميم ايافسي تأثير داشت. وگرنه مگر سپاهان چه دارد كه اينجا موجود نيست؟ اگر آنها فولاد مباركه را دارند، ما بندر و منطقه آزاد را داريم. ما نيروهاي پنهان زيادي داريم كه بايد جمعشان كنيم. تمام انزليچيهايي كه در زمينههاي مختلف توانمند هستند را بايد رصد كنيم و حامي قرار دهيم. اگر به تيم اول شهر كمك كنيم تا اتفاق خوبي برايش بيفتد، راه باز ميشود تا بتوانيم در فدراسيون حرفمان را به كرسي بنشانيم.
يكي از چيزهايي كه در راه پيشرفت بازيكنان ملوان مهم است موضوع زبان است تا بتوانند فوتبالشان را در اروپا دنبال كنند. براي داشتن باشگاهي كه بازيكنانش وقتي به رده بزرگسالان رسيدند به يك زبان بينالمللي هم مسلط باشند چه كاري بايد انجام داد. آيا تأسيس يك مدرسه زبان در باشگاه ضروري نيست؟
بله مدرسه زبان امكانپذير است اما مهمتر پاسخ دادن به اين سؤال است كه چرا هيچوقت در باشگاهِ ملوان بازيكن ترانسفر نكردهايم؟ چرا خودمان مستقيم بازيكن را به اروپا نميفرستيم؟ در اروپا انزليچيهايي داريم كه ميتوانند خط ارتباط ما باشند. در آلمان كسي را داريم به اسم محمّدجاني كه سالها قبل هم در تيم فوتبال كلن بازي كرده است. محمدجاني بازيكن تيم پرستوي انزلي بود و از همين تيم محلّي ما مستقيماً لژيونر شد و به آلمان رفت، چرا به اين فكر نميكنيم كه فروختن مستقيم بازيكن به تيمهاي اروپايي خيليخيلي بيشتر ثمرهي مالي براي تيم ميآورد؟ اگر اين برنامهريزيها را انجام دهيم هم براي ديگر بازيكنان انگيزه ايجاد ميكنيم، هم سود مالي براي باشگاه ميآوريم و هم خودبه خود با باشگاههاي اروپايي ارتباط برقرار ميكنيم. واقعاً در شأن انزلي و در شأن فرهنگ مردم انزلي هست كه اين ارتباطات بينالمللي را داشته باشد.
از لحاظ ساختاري چه چيزي در باشگاه ملوان نيست كه اين امر عملي نميشود؟
باشگاه ملوان بايد يك كميته روابط بينالملل داشته باشد. چنين كميتهاي را نداريم چون بچههاي كاربلد را به كار نگرفتهايم. خيليها در انزلي هستند كه ميتوانند مسؤول اين كميته باشند. چرا ميايستيم تا بازيكن قراردادش تمام شود و تيم را ترك كند؟ اگر بازيكن را مستقيماً به اروپا بفرستيم، هر وقت كه او قرار داد ببندد و پول بگيرد، درصدي عايد باشگاه ميشود. خود بازيكن هم راضي است كه يكميليارد دستمزد بگيرد و 300 ميليونش مال باشگاه باشد. ما دور خودمان حصار كشيدهايم و ميترسيم بيرون برويم. اگر كميته روابط بينالملل را با مسؤوليت دادن به آدمهاي كاربلد ايجاد كنيم آن وقت به اين مسأله خواهيم رسيد كه بازيكنان ملوان بايد مشكل زبان خارجيشان را حل كنند. وقتي بازيكن اين تشكيلات و ثمرهاش را ببيند، قانع ميشود كه بايد زبان خارجياش را تقويت كند.
بله مدرسه زبان امكانپذير است اما مهمتر پاسخ دادن به اين سؤال است كه چرا هيچوقت در باشگاهِ ملوان بازيكن ترانسفر نكردهايم؟ چرا خودمان مستقيم بازيكن را به اروپا نميفرستيم؟ در اروپا انزليچيهايي داريم كه ميتوانند خط ارتباط ما باشند. در آلمان كسي را داريم به اسم محمّدجاني كه سالها قبل هم در تيم فوتبال كلن بازي كرده است. محمدجاني بازيكن تيم پرستوي انزلي بود و از همين تيم محلّي ما مستقيماً لژيونر شد و به آلمان رفت، چرا به اين فكر نميكنيم كه فروختن مستقيم بازيكن به تيمهاي اروپايي خيليخيلي بيشتر ثمرهي مالي براي تيم ميآورد؟ اگر اين برنامهريزيها را انجام دهيم هم براي ديگر بازيكنان انگيزه ايجاد ميكنيم، هم سود مالي براي باشگاه ميآوريم و هم خودبه خود با باشگاههاي اروپايي ارتباط برقرار ميكنيم. واقعاً در شأن انزلي و در شأن فرهنگ مردم انزلي هست كه اين ارتباطات بينالمللي را داشته باشد.
از لحاظ ساختاري چه چيزي در باشگاه ملوان نيست كه اين امر عملي نميشود؟
باشگاه ملوان بايد يك كميته روابط بينالملل داشته باشد. چنين كميتهاي را نداريم چون بچههاي كاربلد را به كار نگرفتهايم. خيليها در انزلي هستند كه ميتوانند مسؤول اين كميته باشند. چرا ميايستيم تا بازيكن قراردادش تمام شود و تيم را ترك كند؟ اگر بازيكن را مستقيماً به اروپا بفرستيم، هر وقت كه او قرار داد ببندد و پول بگيرد، درصدي عايد باشگاه ميشود. خود بازيكن هم راضي است كه يكميليارد دستمزد بگيرد و 300 ميليونش مال باشگاه باشد. ما دور خودمان حصار كشيدهايم و ميترسيم بيرون برويم. اگر كميته روابط بينالملل را با مسؤوليت دادن به آدمهاي كاربلد ايجاد كنيم آن وقت به اين مسأله خواهيم رسيد كه بازيكنان ملوان بايد مشكل زبان خارجيشان را حل كنند. وقتي بازيكن اين تشكيلات و ثمرهاش را ببيند، قانع ميشود كه بايد زبان خارجياش را تقويت كند.
تا سال 2009 هم زمان زيادي باقي نيست.
بله اين مسئله مهمي است. آيا باشگاه ملوان تا سال 2009 ديگر استانداردهايي را كه AFC همه را ملزم به رعايتشان كرده خواهد دانست؟ اگر تا 2009 اين استانداردها را كسب نكند ممكن است اجازه حضور در ليگ برتر را هم نداشته باشد. آيا در باشگاه كميتهاي تشكيل دادهايم كه براي فراهم كردن اين استانداردها برنامهريزي كند؟ 2 سال وقتِ خيلي كمي است. اين استانداردها به قسمتهاي مختلفي تقسيم ميشود. مثلاً از لحاظ تشكيلاتي مدير باشگاه بايد توسط هيأت مديرهاي كه خودشان با انتخابات و رأي مجمع عمومي سركار آمدهاند، برگزيده شود. بايد گردش مالياش واضح باشد و حسابهاي روشني داشته باشد. اسپانسرهايش مشخص باشد. استاديوم اختصاصي داشته باشد. اين استاديوم اختصاصي به اين معنا نيست كه خودش استاديوم بسازد. در همه جاي دنيا دولتها استاديوم ميسازند بعد در اختيار باشگاه قرار ميدهند تا نگهدارياش كند. همين استاديوم انزلي را ميتوانند در اختيار ملوان بگذارند و ملوان هزينهي حفظ و نگهدارياش را بپردازد. وقتي باشگاه مالك 90 ساله يك استاديوم باشد، يكي از استانداردهاي AFC را محقّق كرده است. در سال 2009 اگر قهرمان ليگ برتر شويد و اين استانداردها را رعايت نكنيد نميگذارند وارد ليگ قهرمانان شويد. در شأن مردم انزلي هم هست كه تيمهاي خارجي را در استاديوم انزلي ببينند. چرا مردم اصفهان بايد بازي بينالمللي ببينند و مردم انزلي نبينند؟ مسابقه فوتبال آنها كجا و فوتبال انزلي كجا؟ يك زماني تيم ملّي كره در استاديوم انزلي در مقابل ملوان بازي كرده است. ما روزبه روز ضعيفتر شدهايم اما استعدادهايمان هنوز پابرجاست. پروژه آسيا ويژن امكان كمي نيست. در ايالت چيناي هندوستان جايي كه نه فوتبال دارد و نه مسابقهاي،AFC يك استاديوم مجهز شصتهزار نفري ساخته است كه هيچوقت هم از تماشاچي پر نميشود! چرا در انزلي نباشد؟ در شأن مردم انزلي هست كه مديرانش بزرگتر فكر كنند و به دستاوردهاي بزرگتري برسند.
Author: Arvin Ilbeygi
بله اين مسئله مهمي است. آيا باشگاه ملوان تا سال 2009 ديگر استانداردهايي را كه AFC همه را ملزم به رعايتشان كرده خواهد دانست؟ اگر تا 2009 اين استانداردها را كسب نكند ممكن است اجازه حضور در ليگ برتر را هم نداشته باشد. آيا در باشگاه كميتهاي تشكيل دادهايم كه براي فراهم كردن اين استانداردها برنامهريزي كند؟ 2 سال وقتِ خيلي كمي است. اين استانداردها به قسمتهاي مختلفي تقسيم ميشود. مثلاً از لحاظ تشكيلاتي مدير باشگاه بايد توسط هيأت مديرهاي كه خودشان با انتخابات و رأي مجمع عمومي سركار آمدهاند، برگزيده شود. بايد گردش مالياش واضح باشد و حسابهاي روشني داشته باشد. اسپانسرهايش مشخص باشد. استاديوم اختصاصي داشته باشد. اين استاديوم اختصاصي به اين معنا نيست كه خودش استاديوم بسازد. در همه جاي دنيا دولتها استاديوم ميسازند بعد در اختيار باشگاه قرار ميدهند تا نگهدارياش كند. همين استاديوم انزلي را ميتوانند در اختيار ملوان بگذارند و ملوان هزينهي حفظ و نگهدارياش را بپردازد. وقتي باشگاه مالك 90 ساله يك استاديوم باشد، يكي از استانداردهاي AFC را محقّق كرده است. در سال 2009 اگر قهرمان ليگ برتر شويد و اين استانداردها را رعايت نكنيد نميگذارند وارد ليگ قهرمانان شويد. در شأن مردم انزلي هم هست كه تيمهاي خارجي را در استاديوم انزلي ببينند. چرا مردم اصفهان بايد بازي بينالمللي ببينند و مردم انزلي نبينند؟ مسابقه فوتبال آنها كجا و فوتبال انزلي كجا؟ يك زماني تيم ملّي كره در استاديوم انزلي در مقابل ملوان بازي كرده است. ما روزبه روز ضعيفتر شدهايم اما استعدادهايمان هنوز پابرجاست. پروژه آسيا ويژن امكان كمي نيست. در ايالت چيناي هندوستان جايي كه نه فوتبال دارد و نه مسابقهاي،AFC يك استاديوم مجهز شصتهزار نفري ساخته است كه هيچوقت هم از تماشاچي پر نميشود! چرا در انزلي نباشد؟ در شأن مردم انزلي هست كه مديرانش بزرگتر فكر كنند و به دستاوردهاي بزرگتري برسند.
Author: Arvin Ilbeygi
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر