نقد کتاب فاطمه رهبر

مردها با سلیقه‌ی خودشان...






"امروز یک دل سیر گریه کردم. نه اینکه فکر کنی باز فیلم هندی نگاه کردم و از هیجان ریشه ی ناخن هایم را به دندان گرفتم و هی اشک ریختم یا اینکه از روی بی‌کاری ده کیلو پیاز خریدم و برای اینکه یکدست طلایی سرخ بشوند، نشستم با چاقو ریزشان کردم و یا اینکه باز ماهی تابه را روی اجاق گذاشتم و وقتی خوب داغ شد و خواستم روغن را تویش بریزم، با دیدن یک مورچه ی جزغاله شده... . نه. امروزفقط و فقط به خاطر تو گریه کردم."
آنچه در سطور بالا خواندید بخش هایی ست از مطلع اولین داستان کتاب "مردها با سلیقه ی خودشان رو فرشی نمی خرند" نوشته ی فاطمه رهبر- نویسنده‌ی جوان انزلی‌چی - که توسط نشر فرهنگ ایلیا، در بهار 1388 و با تیراژ 1100 نسخه در قالب مجموعه ی داستان به بازار کتاب عرضه شد.
فاطمه رهبر در اولین تجربه نویسندگی اش نه اثری متفاوت و قابل تأمل ، که همان مجموعه ای را گردآورده است که انتظارش می رفت! اثری شدیداً احساسی، منبعث از دغدغه هایی عموماً زنانه و بیشتر شخصی که البته این را می توان به واسطه ی خوانش همان آغازین جملات ِ اولین داستان ِ مجموعه نیز پیش بینی کرد.
"مردها با سلیقه ی خودشان روفرشی نمی خرند" مجموعه یست متشکل از 14 داستان کوتاه که بیشترشان را اول شخص یا همان "من ِ قصه گو" سعی کرده است با خلق فضاهایی رمانتیک، اندوهبار وغمگنانه ، بر اساس عواطف رقیق شاعرانه، تمناهای دور و درازِ به سامان نرسیده و خطابه های اخلاق محور ِ شعارگونه روایت کند. و همین نوع روایت است که اکثر بخش های کتاب را در منظر مخاطب ِ جدی داستان، در حد فقط حدیث نفس یا در مقام گزارش صفحه ی حوادث جراید فرو می کاهد.
عدم توجه و التزام به قواعد و مؤلفه های بنیادین نگارش داستان به خصوص از جنس کوتاه ش، سطحی نگری ، فرار از عمق! خلأ تکنیک یا بی انگیزه گی در اجرای فنون نویسندگی خلاق، تعصْب نسبت به روایت قصه های خطی، رها کردن یا از یاد بردن حقیقت هوشمندی به نام مخاطب، ناتوانی دربرقراری تعادل بین عناصر اساسی داستان( نقش پررنگ عنصر حادثه و گاها محیط و در مقابل کم توجهی به اصل پردازش شخصیت و هم مولفه ی خبر) همچنین نگاه ساده انگارانه به مقوله ی خلق اثر ادبی، سبب ساز پدید آمدن مجموعه ای شده است که به غیر از یکی دو تا از داستان هایش، چیزی به جز مقدار متنابهی تجربه و بیشتر از آن ثبت یک اثر در رزومه ی کاری نویسنده عایدی برای او و خواننده گان اثرش در بر نداشته است. تا جایی که انگار بسیاری از داستان ها، فقط و فقط برای رساندن تعداد صفحات کتاب به استانداردهای چاپ خلق شده اند!
در این میان اما موجه ترین وشاید مقبول ترین داستانهای این مجموعه، اتفاقا آنجایی پدید آمده اند که فاطمه رهبر پا از جهان پر احساس ، پرنوسان ورمانتیک زنانه فراتر گذاشته و خواسته است که از روابط و پیچیده گی های دنیایی مردانه بنویسد. دنیایی متفاوت که انگار به واسطه ی فاصله معقول وشاید دوری جبری نویسنده از آن همچنین زاویه ی دید مناسب ش نسبت به سوژه منطقی تر و درست تر تعریف شده است.
"در میدان مالا "( دومین داستان از این کتاب و شاید بهترینش) توصیفی ست واقع گرایانه، صادق و بی پیرایه از زندگی سخت و پرملال صیادی به نام عباد و هم شرح دغدغه های روزانه و درگیری های ذهنی اش با دریا و مقتضیات و متعلقات پیرامونی ش. غم نان، تنگی معاش و خوف از فردایی که بی رحمانه می آید، جان مایه ی قصه ایست که نویسنده در عین ساده گی از زبان اول شخص روایت کرده است. اما آنچه که در این مجموعه به روایت نویسنده از قصه ی مکرّر صید و صیاد جانی تازه می بخشد، آشنایی نویسنده با موقعیت مکانی خلق رویداد و بر همین اساس تلاش برای بازتولید فضایی واقعی و باورپذیر با نگاهی دقیق و البته متعهد به مؤلفه های بومی ست.همچنین باید گفت بهره گیری به نسبت خوب از عنصر محیط (هوا. دریا. ساحل. و حتی سازه های شهری مثل مجسمه ی مردان ماهیگیر) و ابزارهایی که در اختیار خالق اثر می گذارد در انسجام و شکل گیری کلیت داستان و هم جذابیت ش مؤثر بوده است.
و اما " اینجا هوا سرد است" ششمین اثر منتشر شده از فاطمه ی رهبر، هم چون مالا ، از معدود داستان هایی ست در این مجموعه که ارزش خواندن را دارد.
راوی در این داستان هم چنان "من" است و قصه در قالب سه نامه، شرح حال جعفر پسر جوانی را روایت می کند که در ماه های پایانی خدمت سربازی دور از ولایت و در فراق یار روزگار سپری می کند.
تعهّد به ماهیت و ذات قصه، توجه به محدوده ی مکانی که قصه در آن قوام می گیرد، اتخاذ یک استراتژی معین برای بسط وگسترش ایده اولیه، بازی گرفتن از عنصر زمان، ایجاد تعلیق در بدنه داستان، انتخاب زبان روایی ساده، خودداری از زیاده گویی و هرزه نویسی، بهره گیری از شناسه های بومی، تدارک پایان بندی مناسب و علی رغم بکر نبودن فرم و قالبی که برای نگارش داستان برگزیده است، ساختار درست و کم نقص ش، بر خلاف سایر روایت های این مجموعه از این داستان اثری قابل عرضه و دفاع پدید آورده است.
با همه این اوصاف با نگاهی به کلیت مجموعه ی "مردها با سلیقه خودشان روفرشی نمی خرند" باید اذعان داشت که نویسنده علی رغم تمامی مساعی که به کار گرفته و تمهیداتی که اندیشیده است نتوانسته یا اصولاً نخواسته که سبب ساز وقوع اتفاقی قابل به ذکر در حوزه نشر بالاخص در عرصه داستان نویسی باشد.
شاید اگر فاطمه رهبر مقداری تامل و سخت گیری را چاشنی کارش داشت و هم اندکی صبر و گوشه ای برای خواندن و اندوختن ِ بیشتر اختیار می کرد، نتیجه اش چیزی ورای مخلوقاتی بود که حالا دیگر اسامی شان پر رنگ در شناسنامه‌ی کاریش ثبت شده است. در این باره شاید بهترین پند را اورسن ولز کبیر به همه‌ی مدعیان عرصه ادب و هنر هبه کرده است:
"ما قبل از رسیدن میوه، آن را نمی فروشیم."
Author: Amin Haghrah : caspino.org

درباره کوچکپور کپورچالی








او بیش از آنکه در مورد فرهنگ و اصالت صحبت کند بیشتر به آن می اندیشد، نگاه می کند و در نهایت آنرا به شیوه خود حفظ می کند.
او از اوان جوانی بدون تحصیلات آکادمیک و فقط با عشق به جنگل و دریا که هویت زادگاهش بود به عکاسی پرداخت. عشق به جنگل و نفرت از شهر تنها مشخصه اوست که به راحتی در آثارش نمایان است.
دید او به طبیعت و جنگل یک دید عمیق است. در آثارش فقط به درخت و کوه، برگ و سنگ، زمین و دریا نپرداخته بلکه با تمام وجود به درد و رنجی که در متن جنگل نهفته می پردازد.
جنگل نشینانی که لحظه به لحظه از آنها کاسته می شود، درختان کهنی که زمانی سوژه او بودند و حال دیگر نیست شده اند، همه دردیست که در دید او دیده می شود.
نگاه او جای جای گیلان را دیده است. زاویه دید او به گیلان متفاوت است. او لحظه هایی را با دیدش ثبت کرده که حال به سختی می توان آنها را رویت کرد، آداب رسوم جشنهای عروسی در روستاها، نوزادی که برکول مادری در شالیزار به خسته تر شدن مادر کمک می کند و ....
محمد کوچک پور کپور چالی، عکاس مستند اجتماعی متولد کپورچال بندرانزلی بیش از بیست و پنج سال در زمینه ی عکاسی فعالیت دارد. او یکصد و هشتاد هزار عکس در سالهای فعالیت خود به ثبت رسانده است که در پنجاه و هفت نمایشگاه انفرادی ویکصد نمایشگاه جمعی درایران و خارج از کشور به نمایش گذاشته شده است. کوچک پور با آثار زیبایش به خوبی توانسته گیلان را به همگان معرفی کند.





عکس ها از وبسایت mkphotoart.com

Author: Hamed Tavakkoli : caspino.org