آشنایی با فیروز ویسانلو

سلطان استودیو



فیروز ویسانلو فرزند استاد منوچهر ویسانلو در سال 1350 دیده به جهان گشود. وی از پنج سالگی گیتار را به طور مستمر و بدون استاد تمرین کرد. نوازندگی پدر - که خود استاد بلامنازع است و در تاریخ موسیقی گیلان و ایران جایگاه ویژ‌ه‌ای دارد- مهمترین انگیزه او برای تمرین موسیقی بود. فیروز تحصیلات خود را در رشته ریاضی‌فیزیک به پایان رساند و اولین اساتیدش آقایان فرزاد‌ دانشور، بهمن نفتچی و بهداد مقدسی بودند که نزد آنها به آموزش گیتار کلاسیک پرداخت. او برای صدا و سیمای گیلان نیز چند کار آهنگسازی و تنظیم انجام داد و به عنوان خواننده هم لوح تقدیر گرفت. مهمترین کارهای او بعد از تحولات دوم خرداد 76 روی داد که فضای موسیقی باز شد و نتیجه آن همکاری فیروز با هنرمندانی همچون محمد اصفهانی، خشایار اعتمادی، شادمهر عقیلی، علیرضا عصار،حسین زمان، حامی، نیما مسیحا و محمد خاکپور بود. او در سال 78 برای کنسرت عصار دعوت شد و جزو اعضای ثابت گروه قرار گرفت. در حال حاضر در بین هنرمندان داخل کشور، کمتر نوازنده گیتاری مهارت فیروز را در نواختن گیتار سیم نایلونی دارد و او اولین انتخاب بسیاری از آهنگسازان و تنظیم کنندگان است.
به جز آثار زیادی که این هنرمند برای قطعات مختلف اجرا و تنظیم کرده است دو آلبوم بی کلام هم از او منتشر شده. اولی آلبوم زیبای «گیتار و نی» که در سال 85 توسط فیروز ویسانلو و و جلیل شیخ زاده همراه با نوای نی مسعود جاهد منتشر شد و دیگری آلبوم «خاطرات بی کلام» که خودش می گوید: «اینها موسیقی خاطرات من هستند، خیلی از آهنگها خارجی اند و در کودکی آنها را شنیدم. قطعه tango comparsita را سی سال پیش زمانی که دوستان پدر به خانه ما می آمدند از آنها می خواستم با گارمان برایم اجرا کنند، چند قطعه موسیقی فیلم مثل specialist و یک قطعه تنظیمی موتزارت سمفونی 40 که به سلیقه خودم تنظیم کردم و بقیه موسیقی آمریکای لاتین است که جزو شاخه های مورد علاقه من است.» به نظر فیروز، کاری که او در حال حاضر برای دوستداران موسیقی انجام می دهد بخشی از حرفه اوست و چیزی نیست که بخواهد وجود او را ارضا کند چون گیتار سازی بسیار تکنیکی است و هر چقدر هم بخواهد در آن پیشرفت و مطالعه کند پایان ندارد. او قصد تشکیل یک گروه موسیقی را دارد که مجموعه ای از سازهای ایرانی و غربی را در بر می گیرد و می خواهد در زمینه موسیقی بی کلام یا instrumental در خارج از ایران هم حرفی برای گفتن داشته باشد.به امید موفقیّت روز افزون برای این هنرمند انزلیچی.

بیشتر بخوانید: یادداشت فیروز ویسانلو درباره جزئیات تکنیکی آلبوم خودش

Author: Mohammad Batdavvar آبان 88

درباره این تئاتر (2)




سلام من همونم که دوستش ازش خواسته بود راجع به تئاتر بنویسه. خدمت دوستانی که اولین‌باره نوشته‌هام رو می‌خونن عرض کنم دفعه قبل بخش کوچیکی از مسایل و مشکلات فعّالیت در زمینه تئاتر رو شرح دادم و در پایان که اصل مطلب هم همونجا بود این سؤال رو مطرح کردم: تئاتر چه کاربردهایی داره و به چه دردی می‌خوره؟! خصوصاً تو جامعه از هم گسیخته الآن ما که همه چی پولکی شده! البته چند وقتی هست که این همه چی علاوه بر پولکی چند تا چیزدیگه هم شده!! مثل دزدکی، زورکی، کتکی و ... (وای...نه...).
خب برگردیم سرخط سؤال خودمون، تئاتر. تئاتر هنریه گسترده با کاربردهای متنوّع، منم می خوام قدم به قدم در حد توان خودم راجع به اون بخشهایی که مناسب جامعه امروز ماست صحبت کنم و خیلی هم دوست دارم شما با من تو این قضیه همراه بشین. حتماً برای شما هم پیش اومده که زمانی توی جمعی حضور داشتین اما اونجا به هیچ وجه احساس راحتی نمی کردین! یا تو موقعیت دیگه‌ای شخصی کارهایی درحضور شما انجام داده که اصلاً براتون قابل تحمّل نبوده! یه روزی می خواستین جایی استخدام بشین و تو مرحله گزینش فرد مصاحبه کننده و مسئول استخدام اصلاً به شایستگی علمی، توانایی یا عدم توانایی شما در انجام اون کار توجّهی نداشته و از اول مصاحبه فقط و فقط به پیش فرضهای ذهنی خودش توجه کرده، در نهایت هم چون شما رو همفکر خودش یا به اصطلاح «خودی» نمی دونسته، علی‌رغم تمام شایستگی کنار گذاشته و کس دیگه‌ای رو استخدام کرده!! (البته با قضایای فرمایشی، تابوهای از پیش تعیین شده و اوامر خواص از بالا کاری ندارم).
به نظر شما تو تمام موارد بالا و مشابه اونها مهمترین عامل در ایجاد مشکل که میشه گفت وجه مشترک همه این نوع احساسها و برخوردهاست چیه؟ لابد میگین بازم که داری سؤال می کنی؟! نه،این دفعه این سؤال رو همین جا جواب میدم. امّا اول یه توضیح کوچولو و کلّی، بدون جزئیات تخصصی راجع به تئاتری که اصل مطلب ما بود بدم، بعد دوباره برمی‌گردم سر این سؤال که الآن عنوان کردم!
تو آمادگی های پیش از اجرای تئاتر تمرینهایی داریم مشتمل بر نرمش ها و کشش‌ها جهت انعطاف و هماهنگی عصب و عضله، همینطور تمرینهایی مخصوص تقویت صدا، تنفس و فنّ بیان برای ادای درست و واضح کلمات، هجاها و اصوات و همچنین تمرینات حسی و تمرکزی مخصوص که با به کار بردن اونا تمرکز بازیگر روز به روز افزایش پیدا می‌کنه. هر سه نوع این تمرینات کاملاً به هم وابسته هستند و نمی‌شه گفت کدوم باید بیشتر انجام بشه کدوم کمتر،تو برنامه زمانبندی تمرینات تئاتر هرکدوم جایگاه مخصوص به خودشون رو دارن و البته هر سه نوع علمی و نیازمند مطالعه و دانش خاص خودشون و آنقدر گسترده هستن که حتّی اشاره به سر فصلهای اونا از حوصله این مقاله خارجه. با همه این تفاسیر می‌دونید در کنار تمرینات بالا، مهمترین کار برای زنده‌کردن و به روی صحنه آوردن شخصیّت یک نمایش چیه؟ اون مهم اینه که از اولین لحظه آشنایی با متن نمایشنامه تا آخرین لحظه‌ی اجرا باید مرتّب از خودت بپرسی اگه من جای این شخصی که قراره بازی کنم بودم و توی موقعیّت اون قرار می‌گرفتم چی‌کار می‌کردم؟ چی فکر می‌کردم؟ چطور تصمیم می‌گرفتم؟ و...
حتما با لبخند می‌گین این که کاری نداره! بازیگری چه راحته! همین بود اینهمه ازش تعریف کردی؟! اینطوری که هرکسی به راحتی آب خوردن بازیگر می‌شه و احتیاجی به هیچ تلاشی نداره! البته به شما حق میدم، چون تو این چند ساله آنقدر آدمهای مختلف با انجام یکی دو کار بی کیفیّت و خوندن 4-5 تا کتاب تئوری خودشون رو عالم تئاتر می‌دونن و هر جا که میرن با ادا کردن چند تا اصطلاح انگلیسی دهن‌پر‌کن طوری رفتار می کنن که انگار پدر تئاتر ایران هستن (یا شاید هم مادر تئاتر). امّا رسیدن به پاسخ درست سوال مهم «اگر من جای شخصیت نمایش بودم چه می کردم؟» باحرف و ادّعا نمی‌شه بلکه باید علاوه بر تمریناتی که در بالا بهش اشاره کردم، مثل یک جامعه‌شناس و روانشناس، موشکافانه ساختار روانی شخصیت نمایش با شناسایی دقیق موقعیّتهای مکانی، زمانی، اقتصادی و... که اون توش به دنیا اومده، تربیت شده، بزرگ شده و... رو بررسی کنی تا رفتارهاشو از قبیل طریق راه رفتن، غذاخوردن، حرف زدن، نگاه کردن و غیره رو پیدا کنی. تازه اونم فقط و فقط با کاوش لابه لای متن نمایشنامه یعنی «شناخت طبق واقعیت نه قضاوت ظاهری خودت»، نه ق..ضا..وت...ظا..هری..خودت!!!. باید آنقدر بهش نزدیک بشی تا بشی خودش، یعنی دیگه روی صحنه خودت نباشی و تماشاچی یه انسان دیگه ای رو مشاهده کنه. انسانی با تمام خوبی‌ها، بدی‌ها و خصایص مخصوص به خودش، کاملاً ملموس و قابل باور.
حالا هدفم از گفتن این چیزها چیه؟! حالا دیگه وقتشه جواب اون سؤالی رو که اوایل همین نوشته راجع به وجه مشترک مشکلات ایجاد شده در روابط انسانی پرسیده بودم بگم. اون مهم (وجه مشترک)، «عدم درک» هستش! وقتی شما هر انسانی رو با توجه به شرایطی که توش قرار داره نگاه کنی و قضاوت خودت رو براساس واقعیّات زندگی اون شکل بدی (نه از روی ظاهر)، یا بهتر بگم اگه درک رو جایگزین قضاوت ظاهری کنی به راحتی میتونی باهاش ارتباط برقرار کنی، اونم ارتباطی مثبت و واقع گرایانه نه مصلحت اندیشانه و سیاستمدارانه. بله، با این شیوه به اطرافیان خودمون با پیش‌فرض نگاه نمی‌کنیم، کاری نداریم که چی پوشیدن! چه رنگ و لعابی دارن! ادبیاتشون از هر نوعی که باشه دیگه برای ما صقیل نیست، اجازه می‌دیم حرف دلشونو بی‌واسطه بگن، دیگه کاری نداریم که خودیه یا غیرخودی. درکش می کنیم یا حداقل سعی می‌کنیم که این کار رو بکنیم.
تموم این تغییر رفتارهایی که از «شناخت» شکل می‌گیره یکی از درسهای مهم تئاتر محسوب می‌شه که به آدم یاد می‌ده درک افراد یا سعی در درک اونا نه تنها هیچ اشکالی نداره بلکه لازمه هر ارتباطیه. ما می‌تونیم کاملاً با کسی مخالف باشیم ولی درکش کنیم، می‌تونیم خیلی راحت حرف خودمون رو بزنیم و اگه فکر می‌کنیم درسته، روش پافشاری کنیم بدون اینکه شخصیت طرف مقابلمون رو زیر سؤال ببریم! بله شاید خیلی‌ها راجع به تئاتر اینطوری فکر میکنن که برای خنده، گریه یا فقط قصّه‌گویی به درد می‌خوره، اما همونطور که گفتم تواناییهای تئاتر و کاربردش بسیار گسترده‌تر از اینه که صرفاً وسیله سرگرمی باشه. تئاتر کار کردن و رفتن تو قالبهای مختلف و تجربه کردن زندگی‌های متفاوتی که در شرایط عادی شاید هیچوقت تجربه نکنی و از نگاه اونها دنیا رو تماشا کردن، باعث میشه آدم درس زندگی رو آموزش ببینه و روح آدم پیشرفتی بسیار مثبت داشته باشه.
نقش‌به‌نقش و کار‌به‌کار فاصله‌ات با آدم‌های دیگه کمتر و کمتر می‌شه، دیوارهای سیاه و بلند خودخواهی شکسته می‌شه، با هر مخالفت و اعتراضی عکس العمل منفی از خودت نشون نمیدی و سعی میکنی هر اتّفاقی رو ریشه‌یابی کنی. شاید خیلی‌ها فکر کنن تئاتر کار کردن اتلاف عمره چون پولی توش نیست، یا تئاتر تماشا کردن اعصاب آدم رو خرد می‌کنه چون خیلی خشک و جدّیه! اما چه کسیه که نخواد تو زندگیش رابطه بهتری با اطرافیانش داشته باشه؟ چه کسیه که نخواد همسرش رو بیشتر و بهتر درک کنه تا از این طریق بهش بیشتر عشق بورزه و نوع و دلیل عشق ورزی اونو درک کنه؟ و همینطور با جگر گوشه‌هاش که شب و روز برای رفاه حال اونا زحمت می‌کشه یا پدر و مادرش و الی آخر....
همه اینا بخش کوچیکیه از تعلیمات تئاتر ، حتّی تماشا کردنش هم این آموزش رو در پی داره. توانایی درک کردن که یکی از مهمترین مسئله‌های هر خونواده، اجتماع و کشوریه یکی از درسهای تئاتره. بله: «درک».
خب دیگه وقتشه برم سر کار دوم خودم! شمارو با افکار قشنگتون تنها میذارم تا بیشتر به این قضیه فکر کنید و کمک من باشین! اما بگم این تازه اوّلشه، هنوز خیلی از بخش ها و کاربردهای مفید این هنر والا باقی مونده که می‌تونیم با هم راجع بهش صحبت کنیم و البته شما هم کمکم کنید. پس به امید تابش آفتاب گرم درک بر روابط سرد و بی‌روح.
Author: Keyvan Yousefi آبان 88
عکس از نمایش افرا به کارگردانی و نویسندگی بهرام بیضایی

روایتی درباره گورستان انزلی





روایتی از احداث گورستان «لاله زار»

در سال 1304 شمسی، زمینی که متعلق به چند نفر از اشخاص معروف شهرستان انزلی بود به همت یکی از تجار به نام و مشهور شهر، مرحوم حاج یوسف زمانی (بزرگ خاندان زمانی) از این اشخاص خریداری گردید و چون در آن زمان محل مناسبی برای دفن اجساد وجود نداشت توسط این شخص در یک اقدام خیرخواهانه برای امورات کفن و دفن به اسم گورستان یا قبرستان انزلی وقف مردم گردید تا از آن پس محلی مشخص و آبرومند را جهت انجام این امور داشته باشند.

این امر با استقبال بزرگان و اهالی آن موقع انزلی مواجه گردید چنانکه هنوز هم بعد از گذشت نزدیک به 90 سال، از این اقدام خیرخواهانه به نیکی یاد می‌شود. اما در کنار این عمل خیر طی سالیان گذشته شاهد مسائلی بودیم که باعث بوجود آمدن امّا و اگرهای بسیاری شده است که در این‌جا به شرح بعضی از آنها می‌پردازم:
1- در سالهای اولیه بعد از انقلاب بنا به دستور شهردار وقت بندرانزلی شاهد تخریب سر در بسیار زیبایی بودیم که چند سالی بعد از وقف گورستان انزلی توسط حاج یوسف زمانی ساخته شد. مسئله‌ای که هنوز هم دلایل قانع کننده‌ای برای تخریب آن عنوان نشده است و هر آنچه که باقی مانده آه است و افسوس برای بنایی که می‌باید باشد و نیست.
2- ساخت و سازهای مغازه‌هایی که توسط شهرداری بندرانزلی در سه طرف از گورستان انزلی صورت گرفته‌است مسأله‌ی دیگری‌است. البته ساخت و ساز هیچ اشکالی ندارد اما این‌که چگونه می‌شود در زمینی که برای امورات کفن و دفن وقف گردیده است ساخت و ساز کرد جای تأمل و سؤال فراوان دارد که باید از بانیان این امر پرسید. آیا مکانهای دیگر برای این ساخت و سازها وجود نداشت. آیا شهرمان این قدر کوچک است که بیاییم در زمینی که برای دفن اموات وقف گردیده ساخت و ساز کنیم و هر بلایی دوست داریم سرش بیاوریم؟! آیا بهتر نبود به جای تخریب کردن به فکر حفظ آن می‌بودیم؟
3- مساله‌ی فروش قبر خود حدیث مفصلی است! روشن نیست که چگونه می‌شود زمینی را که برای انجام این امورات وقف گردیده را فروخت. آن چه مسلم است و تردیدی در آن نیست این است که بانی این امر خیر هدف و نیتش از وقف این زمین آن گونه که در حال حاضر انجام می‌شود، نبوده است. واقعا معنی تمام و کمال وقف این است؟ آیا باید وجب به وجب آن زمین را متر بزنیم و به نام قبر به فروش برسانیم؟ اگر این گونه است باید تعریف جدیدی برای کلمه‌ی وقف نوشت!!
و در آخر این‌که خدا رحمت کند حاج یوسف زمانی را که اگر زنده بود شاید با این اوصاف از کرده‌ی خود پشیمان می‌شد و عطای این کار را به لقایش می‌بخشید. روحش شاد و یادش گرامی باد...
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز... مرده آن است که نامش به نکویی نبرند
Author: Amin zamani آبان 88

پ.ن: در بایگانی راکد شهرداری انزلی درباره گورستان لاله زار چنین آمده است: «قبرستان لاله زار در سال 1307 شمسی بوسیله اهالی احداث گردید. زمین گورستان 141250 مترمربع و دیوار بتونی آن 1597 متر مربع و بنای دروازه بزرگ دارای دو اطاق در طرفین دروازه در سال 1307 شمسی با مساحت 76 متر مربع و بنای یک باب خانه یک اطاق بزرگ و چهار اطاق کوچک در همان سال با مساحت 423 متر مربع در سال 1307 شمسی ساخته شده است.»

درباره اجرای نمایش «لیلا»

لیلای بهزاد
چند نکته در مورد اجرای دوباره نمایشی از مهدی (بهزاد) دوگوهرانی


حاکمیت فضای نقد همواره ابعاد مثبتی را در تمام جنبه‌ها در پی داشته و دارد و این میسر نمی‌شود مگر اینکه کسی به عنوان منتقد وجود داشته باشد و کسی هم که مورد نقد قرار می‌گیرد آمادگی و جنبه شنیدن آن را داشته باشد.بعد مثبت نقد زمانی شکل می‌گیرد که نقد منصفانه و بد‌ون غرض و برای رفع معضل و اشکال باشد و این امکان‌پذیر نیست مگر اینکه گوش شنوایی هم وجود داشته باشد که پذیرای انتقاد باشد. تنها در این صورت است که می‌توان امیدوار به فضایی بهتر از اول بود. از سوی دیگر می‌توان با تعریف و تمجید کورکورانه شرایط موجود را ایده‌آل‌‌ترین شرایط و افراد ایجاد کننده شرایط را کاردان‌ترین افراد جلوه داد و این نه تنها کمکی به رفع معضل نمی‌کند بلکه خیانتی در حق خود و طرف مقابل و دیگرانی است که خواهان موقعیتی مطلوبترند و اصولأ باب نقادی را به این دلیل گشوده‌اند که باری هر چند کوچک از روی دوششان برداشته شود.
نمایش لیلا به نویسندگی و کارگردانی مهدی (بهزاد) دوگوهرانی که هشتم آبان {درآمفی تئاتر مجتمع فرهنگی بندرانزلی} به روی صحنه رفت دارای نقاط ضعفی بود که وظیفه می‌دانم به چند مورد آن اشاره کنم:

1. با توجه به اینکه این سومین باری بود که نمایش را می‌دیدم و حدود دو سال است که نمایش در حال تمرین شدن است، هیچ تفاوتی در میزانسن، طراحی صحنه و دکور و ابزار صحنه به وجود نیامده بود یعنی نمایش دقیقأ همانی بود که در محفلی خصوصی اجرا شده بود.
2. نمایش فاقد جذابیّتهای بصری است. نداشتن دکور و میزانسنهای تکراری بازیگر نقش مقابل «لیلا» و با توجه به اینکه «لیلا» به جز انتهای نمایش هیچگونه حرکتی ندارد باعث خستگی تماشاگر شده بود. با توجه به اینکه کارگردان در جلسه نقد و بررسی تاکید داشت که این نمایش روایی است و این خود دلیل خوبی برای رهایی از قید و بند میزانسن است اما به نظر من تلاش شده بود کار شکل تعزیه به خود بگیرد که در این صورت هم نتوانسته بود موفقیّتی حاصل کند چون تعزیه به دلیل داشتن بازیگران زیاد دارای حرکت فراوان است. در ضمن رنگها خود جذابیت بصری زیادی ایجاد می‌کنند که بیننده دچار خستگی نمی‌شود. از آنجایی که نور هم در این نمایش در بسیاری از صحنه‌ هادچار عدم هماهنگی با بازیگر بود و استفاده خوبی از آن نشده بود، باعث ضعف کار شد.
3. طریقه دیالوگ نویسی در برخی جاها به صورت کتابت و در برخی جاها عامیانه بود که مرا به یاد سیاه بازی می‌انداخت. با توجه به بازی خوب خانمها (سامی و نژاد) دیالوگهای عامیانه باعث لطمه خوردن به بازی خوب و فضای جدی نمایش می‌شد.
4.استفاده از موسیقی مناسب نکته مثبتی است که در طول نمایش به آن کمک کرد.
در پایان ضمن خسته نباشید به کارگردان و بازیگران نمایش لیلا برای این گروه آرزوی موفقیت در جشنواره استانی را دارم.

عکسها از: کیوان یوسفی
Author: Mohammad Batdavvar
آبان 88