نگاهی به نمایش خاصتگاری

خواسته ی خاصتگاری

اخیراً (یکم تا یازدهم مهرماه) تئاتر«خاصتگاری» به کارگردانی و بازنویسی محمد بت دوار بر اساس نمایشنامه ­ای از چخوف در سالن اداره ارشاد بندرانزلی به معرض دید علاقمندان گذاشته شد. نخستین واکنشی که از مخاطب پیش از دیدن آن بر می­ خیزد صورت املایی نادرست آن است. از همین آغاز باید دریابید که کارگردان در پی القای مفاهیمی واژگون شده و یا جابجایی جدول ارزش­های یک جامعه، آگاهانه و حساب شده دست به انتخاب این نام زده است. و به اعتقاد نگارنده در دست یازیدن به غایت مقصود و منظور خویش تا حدود زیادی موفق عمل کرده است. در عین حال چیدمان دیالوگ ها، سلوک بازیگری بازیگران و چگونگی ظهور و بروز موقعیت های مختلف عاطفی بازیگران حاکی از کارگردانی خوب بت دوار و تمرین های دقیق و حساب شده است، به عنوان نمونه فقط به نحوه ی ورود بارات (عباس بحری) در دو نقطه­ ی مشاجره انگیز میان خاشین (سیامک مظفری) و تانیا (شیرین سامی) می­ توان اشاره کرد. اما نقد کنونی نقدی جامعه شناسانه است. اولین نکته­ ی قابل تامل در این نمایش بیان خوب ستیزنده بودن ابزار ابرازهای هویت گرایانه ­ای چون اصل و نسب خانوادگی و مالکیت موروثی است. آن گونه که خاشین از پیچ و خم ها و مخالفت های همیشگی پدر در ازدواج با تانیا پس از مرگ پدر، از حکایت و دلدادگی دیرینه و بیش از اندازه­ ی خود به تانیا به بیانی عاشقانه و احساساتی ظریف تا آنجا سخن می­ گوید که بر سر مالکیت زمین های کنار باتلاق سوخته نزاعی سخت می­ گیرد. گرچه می­ خواهد این موضوع را در لحظه­ ی ابراز شیدایی و دلدادگی بی­ اهمیت جلوه دهد، اما هم زمان حاضر نیست بر سر این عشق و دلدادگی مالکیت آنها را که از آن خویش می­داند، فرو نهد و بر سخن خویش اصراری تمام می ورزد. شاید در این نقطه بیش از آنکه از خیزش حاشیه به متن و متن به حاشیه سخن گوییم باید از نوعی هویت گرایی ماکزیمالیستی ستیزنده سخن به میان آوریم که چگونه می­تواند احساس عاشقانه را به بایگانی خاموشی و فراموشی کشاند.

نکته ­ای که هنوز در تاملات ویژگی­های نظام خانواده در جامعه­ ی کنونی ما نمی­ توان بر آن انگشت تاکید ننهاد و آن را از ویژگی های جوامع بدوی و قبیلگی و به فراموش سپرده شده خواند. خاستگاه این عصبیت ها لزوماً جهان سنت نیست وقتی ما از سنت صحبت می­کنیم گویی با یک کلیت مردود شده و یک ساختار فرسوده مواجه ایم که در آن اصلاحی نمی­توان برد. حال آنکه یکی از فربه­ ترین مفاهیم جهان سنتی یعنی «عرفان» محل اعتنای بشر امروزی است و از این روست که "مثنوی معنوی" سالها است پر تیراژترین کتاب در صنعتی ترین کشور جهان یعنی آمریکاست. اینجا است که باید به سخن داریوش شایگان در اثر «تفکر سیار و هویت چهل تکه» اشاره کرد که از ساحت های مختلف آگاهی، آگاهی اولیه- آگاهی برتر در هر دو جهان سنت و مدرن اشاره می ورزد از سوی دیگر نوعی گفتمان «سود و خسرانی» که به ویژه در سالهای اخیر متاسفانه در جامعه ی ایرانی از سوی بخشی از بانوان در امر ازدواج رو به فزونی است و نمونه­ های آن را می توان در تعیین مهریه های بالا برای اخذ زود هنگام آن از همسر حال چه در یک زندگی همیشگی یا زندگی زودفرجام مشاهده کرد و چنان که در این تئاتر وقتی تانیا از پدر می شنود که او برای خواستگاریش آمده بود بلافاصله مواجه با پشیمانی سودگرایانه ی او می شویم و بر خویش نهیب می زند که چگونه فردی که 10 هکتار از زمین های کنار باتلاق سوخته را می خواست به نام او بکند و او را به همسری برگزیند چنین به درشتناکی سخن گفته است او حتی یک لحظه به شرح دلدادگی های مکرر به زبان گفته آمده و نیامده­ ی خاشین به خویش هیچگاه اندیشه نمی کند. اما در کنار عصبیت های قبیلگی باید از نوعی از عصبیت مدرن یاد کرد که حتی حاضر است آن هویت گرایی نژادی را که از ویژگی های جوامع ابتدایی است را هم به کناری زند تا صورت فروتر از آن را جلوه گری نماید. نمونه ی این هویت گرایی مدرن ستیزنده را درنزاع بین برتری دو سگ "اوگادای و اوتکاتای" مشاهده کرد. تانیا می گوید شما اگر به پدر من بدو بیراه می­گفتید بهتر بود که به اوتکاتای من بد می گفتید. نکته­ ی جالب توجه این است که این اتفاق درزمانی افتاده که تانیا کاملاً مطلع شده خاشین خواستگار اوست و خاشین این احساس عاشقانه را با او در میان نهاده است. اما پس از شادمانی بسیار بر سر بهتر بودن سگ خاشین یا تانیا نزاعی سخت بینشان در می گیرد و جالب اینکه خاشین اگر بر سر مالکیت زمین های کنار باتلاق سوخته واکنشی اعتراضی حداقلی از خود بروز می دهد اما در این لحظه واکنشی فوق العاده ستیزنده روی می آورد، بت دوار دو عصبیت بر جای مانده از جهان سنت و ولادت یافته از جهان جدید را که برخاسته از آگاهی های اولیه­ ی هر دو جهان است به بایستگی نمایش گذارده است. نکته­ ی قابل تامل در این بازنویسی بومی کردن فضای حاکم بر نمایش چخوف است. گرچه پاره­ ای از منتقدان در یک تناقض آشکار از سویی از بت دوار امانت داری صرف نمایشنامه و عدم ورود عناصر فرهنگی بومی را در تئاتر طلب می کردند، از سوی دیگر این تئاتر را بیگانه با فضای کنونی جامعه­ی ایرانی می خواندند اما چنان که به کوتاهی در مقاله­ ی صاحب این قلم آمد بت دوار آگاهانه و عامدانه در پی یک مقایسه­ ی تطبیقی در نمایشنامه­ ی خویش بود و به گمان نگارنده علی رغم سادگی متن جامعه بی نیاز از آن نبود. تا زمانی که مسائل اجتماعی پیش پا افتاده­ ی یک جامعه در روال تکرار خویش، از تصحیح خود عاجز است، ضرورتی نیست که لزوماً به احیای متنی پیچیده، غامض و بیگانه از آبجکتیو موجود عطف عنایت نشان دهیم. از این نظر باید بت دوار را ستود که در هنگامه­ا ی که کار هنری کردن خود هنری بزرگ است توانسته است در میان خطوط قرمز گسترده­ [...] در جامعه دست بر نقطه­ ای گذارد که به ظاهر تصمیم سازان فرهنگی – هنری را نمی­ شوراند اما نیازمندی جامعه به بازخوانی این روابط ناسالم فرهنگی – اجتماعی را بیش از پیش نشان می­ دهد.


Author: Aziz Ghasemzadeh مهرماه 89

خاصتگاری
بازنویس و کارگردان: محمّد بت دوّار
براساس نمایشنامه آنتوان چخوف
بازیگران: سیامک مظفری، شیرین سامی، عبّاس پیشگاه بحری
منشی صحنه: فروغ حسینی
نور: میثم صدّیق
گرافیک و ویدئو: آروین ایلبیگی
کاری از گروه نمایش فرهنگ