به ياد احمد عاشورپور (3)

خاطره سوزی!
به ياد احمد عاشورپور (3)
برای احمد عاشورپور، که همه‌ی عمر ممنوع بود

«‌هنگامی که جنگ ِ بی‌حاصل‌، تندیس‌ها را واژگون می‌سازد و ریشه‌های بناهای ساخته شده را می‌خشکاند ، نه شمشیر مارس -‌آرس‌- و نه آتشبار هیچ جنگی نباید خاطرات ثبت شده‌ی زندگیتان را بسوزاند‌.» ویلیام شکسپیر - سونات LV


و این گونه است برادر! که این گونه باید باشد...
خاطره شاید فراموشانیده شود‌! شاید فراموشش کنند زوری‌، امّا هرگز سوخت نمی‌شود که برود هوا. که خاطرات ما‌، همه‌ی آنهایی نیست که آمده است روی کاغذ‌، یا که از گلوی دریده‌ی بلندگوها پرت می شود توی فضا... بیشترش -‌آن خوب خوب هایش‌- همین که پا می شوند و قوام می گیرند‌، راست می‌روند و خانه می‌کنند جایی که دست و عقل ِ جن هم نمی‌رسد بهشان‌، آدم ابوالبشر که سهل است!
آری برادر!
خاطرات جمعی توی دل آدم لانه می‌کنند نه زیر گل‌. که اگر حتّی عقل جمعی هم زایل شد و آلزایمر مقطعی آمد به سراغش، گم نشوند در هزارتوی پیچ در پیچ و بی‌سرانجام روزمرگی‌ها. که خفه نشود آواز ناب ِخاطرات هزارساله‌، زیر آوار ِ کشنده‌ی همهمه و هلهله‌ی حنجره‌های بی نشان و بی‌تعصب و بی‌گذشته...
خاطره که نیازی به اثبات ندارد. نسل به نسل‌، سینه به سینه، نفس به نفس آمده است پیش، و همین طور سبک‌، می‌رود جلو، خیلی بیشتر از ما...
اصلاً صنعت ِ ضبط و ثبت چه به کار ِخاطره می‌آید ، وقتی عمر بعضی‌هاشان سرخود به درازای تاریخ است‌، بی‌دغدغه‌ی سنگ و صفحه و ریل ِ کارتریج و نوار ماکسل و اسمت‌. بی‌خیال ِ کاغذ و سی‌دی و ال‌ام‌بی و اینترنت پرفیلتر ِکم‌سرعت!
خاطره یله است، یله برادر! گفتن و شنیدنش مجوز نمی‌خواهد.
خاطره‌سوزی‌، مراسم مضحکی‌ست که راه انداخته‌اند دسته‌ی دلقک‌ها و احمق‌ها، از آن زمان که فهم‌شان شده است، نه عقلشان که زورشان هم نمی‌رسد به داغ‌زدن وسوزانیدن دلها.
گیریم که بسوزانند. گیریم که در جمجمه‌ها بکارند بذر بی‌ثمر فراموشی را. چه فرقی می‌کند برادر؟ من و تو باز ترانه‌هایمان را در دلمان می‌خوانیم‌، مثل همه‌ی این سالها...

Author: Amin Haghrah
* گروه كاسپينو سايت استاد احمد عاشورپور را طراحي و راه‌اندازي كرده است. براي اطلاعات بيشتر به اينجا مراجعه كنيد

هیچ نظری موجود نیست: