درباره مرگ شنبه بازار

مرگ تد ريجي يك بازار (شنبه بازار انزلي)


اكنون كه قلم بدست گرفته ام و . . . نه اشتباه نكنيد، نمي خواهم مثل بچه مدرسه اي ها انشايي با يك موضوع دلخواه بنويسم. مي خواهم در مورد يك حقيقت تلخ كه با بي خيالي ِمس‍ؤولين شهر انزلي اتفاق افتاده برايتان بگويم. زماني كه مسؤولين شهر در فكر برگزاري جلسات براي راه اندازي پرو‍‍ژه ناكام كنارگذر انزلي، يا مثلا سنگفرش خيابانها، يا پروژه بازيافت زباله، يا ساخت هتل nستاره در خارج شهر و نظايرشان هستند تا بتوانند خطوط بنرهاي تبليغاتي عملكرد خود را براي نصب در شهر پر كنند، شما در يكي از همين روزهاي گرم تابستاني اين جسارت و شجاعت را از خود نشان دهيد و از پلّه هاي پل انزلي (كه به شنبه بازار ختم مي شود) پايين برويد (البته براي كساني كه ناراحتي هاي ريوي دارند اين كار را توصيه نمي كنم). وقتي كه به زير پل رسيديد حتما" براي يك لحظه فكر مي كنيد بجاي مركز شهر، از شهر خارج شده ايد. بوي تعفُني كه با بي توجهي اداره بهداشت و ساير ارگانهاي زيربط انزلي و به علت وجود بازار ماهي فروشان حاصل شده و تعداد زيادي از كسبه بازار سالهاست كه با اين بو زندگي مي كنند به مشامتان مي رسد. اگر به شهر هاي ديگر استان سفر كرده باشيد ملاحظه مي كنيد كه بي سروسامان ترين و بي قانون ترين بازار در استان، شنبه بازار انزلي است. بعضي ها فكر مي كنند كه فقط روزهاي شنبه اينجا بازار است و بقيه روز ها تعطيل مي شود. البته حق دارند چون روزهاي عادي جرأت نميكنند سري به اين بازار بزنند به چند دليل: 1- نبودن جاي پارك براي ماشين بخاطر وجود ارابه ها يا تخت هاي ماهي فروشي 2- بعلت همان بوي بدي كه گفتم 3- نبودن چراغ روشنايي در شب و تاريك بودن بازار و... . دلم براي آن سوپور شهرداري مي سوزد كه با وجود اين همه بريزو بپاش در شهرداري، با همان ارابه ي بجا مانده از جنگ جهاني اول، آشغالهاي شنبه بازار را جمع مي كند و (بخاطر جاري شدن گندآب بجا مانده از تره بار پلاسيده) فحش و نفرين كسبه و عابران را به جان مي خرد. جالب اينجاست كه فقط موقع انتخابات و جمع كردن رأي كه مي شود سرو كلّه مسولين شهر پيدا مي شود و با وعده و وعيدها به مراد دلشان مي رسند و بعد يادشان ميرود كه به آن ماهي فروشي كه روي آسفالت خيابان ماهي گذاشته تا خرج زن و بچه اش را در آورد قول يه مغازه سه چهار متري را تو هر جاي شهر كه بشود داده بودند. يا به آن مغازه دار قول پاركينگ دار شدن بازار و ديده شدن مغازش از استتار ِگاريهاي پارك شده جلوي مغازش، يا به آن ارابه چي قول داده بودند كه ديگر امسال زمستان در مغازه خودت هستي و لازم نيست كنار خيابان قنديل ببندي. در پايان اميدوارم كه اگر شما مسؤوليتي در اين شهر پيدا كرديد و اگر هم تمام آن قول و قرارها يادتان رفت، حداقل به فكر يك گاري صفر كيلومتر براي آن سوپور شهرداري باشيد. به اميد آن روز.

author: Amir Ashoobi

۱ نظر:

ناشناس گفت...

امیر جان به عنوان یک همشهری ازت ممنونم که به مسایل اجتماعی شهر اهمیت می دی! به نظر می رسه که جای چنین بحث هایی در رسانه ها و محافل تصمیم ساز این شهر خیلی خالیه!
راستش نمی نخواستم بلافاصله بعد از خوندن مطلبت نظر بدم.
شاید بهتر باشه شنبه هفته بعد یه سری برم شنبه بازار، یه کم فکر کنم قدم بزنم بعد با دل دردمند بیام یه نظری بدم که واقع گرایانه تر باشه...