درباره استاد رجبعلی امیری فلاح

چكاوك ناله‌ام از من نمي‌آيد رجزخواني
كه غم انگيزتر از دادِ بيداد همايونم *

رجبعلي اميري فلاح در سال 1280 (اواخر سلطنت ناصرالدين شاه) در سنگاچين بندرانزلي به دنيا آمد. نام پدرش امير بود. در هنگام سجل گرفتن چون پدرش كشاورز بود نام فاميلي وي اميري فلاح شد. در كودكي به مكتب‌خانه محل نزد ملّاعبدالله طالقاني رفت و سواد خواندن و نوشتن و قرآن را آموخت. وي بسيار بااستعداد و خوش صدا بود و قرآن را با صداي خوش مي‌خواند. اميري به علت از دست دادن پدر و مادر در ابتداي نوجواني وارد كسب و كار محلي يعني زراعت و صيادي گرديد و از اين به بعد صداي زمزمه اميري به صورت خواندن آوازهاي بجاركاري، بجار كتامي و اشعار شرفشاهي به گوش اهالي رسيد و همه از صداي زيباي وي لذّت مي‌بردند. بنا به گفته دختر ايشان خانم «ايران اميري» در يكي از روزها كه پدر سختي روزگار را با دريا ضجه مي‌زد مرحوم صبا و مرحوم قمر در كنار دريا قدم مي‌زدند كه صداي پدر توجه آنها را به خود جلب كرد و آشنايي بين آنها شكل گرفت. استاد صبا مرحوم پدر را به تهران دعوت نمود كه مصادف با عروسي فوزيه بود و قرار شد پدر در آنجا به اجراي برنامه بپردازد ولي چون لباس پدر رسمي نبود آنها با توجه به آن جشن بزرگ برايش لباس تهيه نمودند و پدر در آن مراسم به اجراي برنامه پرداخت. بنا به گفته ايشان مرحوم اميري در كودكي در حضور مظفرالدين شاه در بندرانزلي اذان زده بود. تنها اسناد به جاي مانده از صداي استاد اميري گفتگوي كوتاه 10 دقيقه‌اي است كه در سال 1355 فريدون فرخزاد به سفارش حسين ملك در برنامه صبح جمعه با ايشان انجام داد و استاد به همراه تارِ فريدون حافظي اشعاري از سعدي و حافظ را خواند و بسيار مورد توجه مجري و حاضرين برنامه قرار گرفت. همچنين طبق گفته دختر ايشان برنامه‌هاي زنده راديويي در خلال سالهاي 1322 تا 1324 در راديو نيروي هوايي داشت كه طرفداران بسياري پيدا كرده بود. به علت آنكه استاد بسيار كم‌گو بود چيز زيادي از گذشته دورش نمي‌گفت. بنابراين خاطرات چنداني تا لحظه آن اتفاق مهم يعني رفتن به شهرستان (شاهي قديم) قائمشهر از وي به جا نمانده است. طبق گفته خودشان در برنامه صبح جمعه با شما از هفت سالگي مي‌خواند، استادش پدر تاتايي، محمد بلبل‌خوان خواننده مظفرالدين شاه بود كه در مازندران توسط آقاي چيت‌ساز با او آشنا شد. استاد اميري چون وضع مطلوب مالي براي سرپرستي خانواده‌اش را نداشت مرحوم دكتر مشحون كاري در بانك صنعت و معدن آن زمان برايش پيدا كرد و بعدها كه صنعت و معدن تبديل به سازمان برنامه گرديد به آنجا منتقل شد و مدت 18 سال خدمت كرد اما كار دولتي او را قانع نكرد و پس از 18 سال خود را بازخريد كرد و با پول مختصري كه دريافت نمود خانه كوچكي در يكي از كوچه‌هاي تنگ و باريك خيابان بريانك تهران خريد و زن و بچه‌هايش را از كرايه‌نشيني نجات داد.


سالهاي بعد از بازخريدي از بدترين سالهاي زندگي وي از جهت مالي بود كه همزمان با ظهور موسيقي پاپ و جاز در بين جوانان بود (دوره ابتذال موسيقي و زياد شدن كاباره‌ها) و اساتيد و مكتب‌داران را يكسره گوشه‌گير و بعضاً از دور خارج كرد. اما اين دوران زياد طول نكشيد و دوستان استاد اميري وي را به كلاس‌هاي تدريس خود آوردند، مرحوم اسماعيل مهرتاش، سليمان اميرقاسمي، نورعلي‌خان برومند، سعيد هرمزي و اصغرخان بهاري كلاس تدريس موسيقي و تعليم‌آوازي در خيابان لاله‌زار تهران داشتند كه استاد اميري به آنها پيوست، در اين كلاس بزرگان آوازي همچون زنده‌ياد محمودي خوانساري، استاد محمدرضا شجريان و اكبر گلپايگاني تلمّذ نمودند. استاد اميري در كلاس موسيقي زنده‌ياد حسين ملك نيز مدتي حضور داشت و شاگردان آن هنركده را تعليم رديف‌آواز مي‌داد. بعد از انقلاب به دليل بحران مالي و از روي اجبار به ماشك‌بافي (تور) روي آورد و ماشكها را جهت فروش به زير پل بندرانزلي مي‌آورد. او تا قبل از مريضي به همين شكل خرجش را درمي‌آورد و از كمك ديگران به شدت پرهيز مي‌كرد تا اينكه وضعيت جسمي و روحي وي بسيار وخيم شد و با فهميدن جامعه موسيقي از وضع نگران كننده استاد، شاگردان قديمي هم جهت اداي دين آمدند از آن جمله مي‌توان به استاد محمدرضا شجريان اشاره كرد كه در مجلس بزرگداشتي كه توسط دكتر علي‌اكبر جلالي و مهندس موسوي مدير شركت فومن‌شيمي برگزار شد، شركت نمودند و همچنين دكتر گودرزي، دكتر الهي‌قمشه‌اي، غلامحسين اميرخاني، امير فلسفي، سبزه‌كار و كابلي. در اين مراسم باشكوه به شايستگي از شأن و منزلت استاد اميري تجليل شد و ايشان اجراهاي زيباي في‌البداهه‌اي از ترانه‌هاي محلي داشتند كه موجب لذت و تحسين حاضران شد و دكتر الهي‌قمشه‌اي در تجليل از صداي زيباي ايشان سخنراني نمود. منزل استاد اميري را همين جماعت گازكشي كردند و حمامي تميز برايش ساختند. استاد اميري وضعيت جسمي و روحي مناسبي نداشت وگرنه اجازه اين خدمات را نمي‌داد و همه ديدند كه خيلي از اين مزايا استفاده نكرد و در نهايت به تاريخ 15 آذرماه 1373 در تهران درگذشت، خدايش بيامرزد.
----------------------------------------------------------------------------------------
* بيتي از مرحوم شيون فومني كه توسط پسرش حامد به استاد اميري تقديم شد.
با تشكر از جناب آقاي محمدتقي ‌پوراحمد جكتاجي كه مطالب فوق را در اختيارم گذاشت.
پ.ن: این مقاله را پیشتر در شماره چهار ماهنامه «موج» به چاپ سپرده بودم.

author: Mohammad Batdavvar

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام بر ممد آقا.
بی صبرانه منتظر یادداشت جدیدتان در حوزه فرهنگ و هنر هستیم. التماس دعا...

ناشناس گفت...

chakere mamad agha mibasham darbast...