کهنهای که نو شد!
نمایش «شالترس مامد»، کاری از گروه نمایشی سایهی شیدا به نویسندگی و کارگردانی علیرضا شکورپور، طی روزهای 25 و 26 شهریور 89 ، با حضور علاقه مندان به هنر نمایش، در آمفیتئاتر ارشاد انزلی به روی صحنه رفت. جان مایهی نمایش شالترس مامد، برگرفته از افسانهای گیلکیست به همین نام که البته بسیار شبیه به آن را کردها و آذریهای امروز ایران زمین هم از قدیمیترهاشان به یادگار گرفته اند.
آن طور که در افسانههای قدیم گیلکی آمده، مامد جوانی روستایی بود که دو زن داشت و سخت از شغال میترسید و از خوف آن هیچ از خانه بیرون نمیزد و شبها از ترس، رختخوابش را میان جای خواب دو زنش می انداخت و تا به خود صبح زوزه ی شغالها را میشنید و به حد مرگ میلرزید! ماجرای از خانه رانده شدن شالترس مامد و ناخواسته به جنگل زدن و به جنگ دیو رفتن و پیروز بازگشتنش و الباقی قضایا را البته که باید همتی کرد و نشست به افسانه خوانی. اما روایت نمایشی علی شکورپور و گروه «سایهی شیدا» از این قصه و آن چه را که به واسطهی مدیوم جادویی صحنه خواسته و توانسته است که به تماشاگرانش عرضه کند را آنها که دیدهاند، تأیید میکنند که از جنس دیگری ست. نقل عروسکی ِ شیرین و فانتزی ماجرای عشق جنون آمیز شالترس مامد به مرغی که شکار شغال شد!
به زعم من اجرای گروه نمایشی سایهی شیدا از افسانهی شال ترس مامد، به حکم جسارت، خلاقیت و تمهیدات در نوع خود بدیع به کار گرفته شده جهت انتقال مفاهیم ناظر به متن، در حوزهی تئاتر عروسکی، قطعاً بهترین و مقبولترین نمایشیست که در همهی سالهای اخیر که حافظهی تاریخیمان یاری می کند در سالنهای نمایش جزیره به روی صحنه رفته است.
البته که این یادداشت به دلیل شاید ذوقزدگی و هم شعف ناشی از تماشای پیکرهای چابک و شمایلی نو از تئاتر تن خسته و زخمی انزلی با نگاهی نقادانه و سختگیرانه نگاشته نخواهد شد اما حتا اگر که نیت بر این باشد به گواهی آن چه که بعدتر از شالترس مامدِ علی شکورپور و گروه جوانش خواهد آمد، کم دیدن یا فی الحال نادیده انگاشتن کاستیها به گمانم موجه جلوه خواهد کرد:
یکم: بازنویسی افسانهها برای اجرای صحنه آن طور که به اصالت روایت لطمه وارد نشود و هم پیکرهی قصه پاره پاره نشود و تارو پودش از هم نگسلد، با لحاظ محدودیتهای موجود هم به جهت امکانات سخت افزاری و هم معذورات تحمیلی محیطی! از همه نظرکار سهلی نیست. به خصوص این که روایتی در فرهنگ عامیانه ریشه دوانده باشد و طرح قصه در حافظهی تاریخی یک قوم و قبیله نقش بسته باشد. علی شکورپور از این منظر، در امر بازنویسی قصه و روایت سازی در خدمت نمایش حتما نمره قبولی گرفته است.
دوم: انتخاب فرم اجرا یا شیوهی به صحنه کشانیدن روایت مکتوب و هم تخیلات و منویات گروه کارگردانی، از مهمترین تصمیمات در راستای سامان گرفتن اثر نمایشیست. گزینش بهترین متُد و هم گونهی نمایشی برای متنی که شخص کارگردان به دست گرفته است منوط به شرایط محیطی و هم عیارسنجی امکانات و ادوات سخت افزاری و نرم افزاریست که در اختیار شخص خالق اثر است. بازیگر،گروه فنی، سالن نمایش، تجهیزات صحنه (نور. صدا. دکور و...) و ببشتر از این، عوامل موثر در انتخاب قالبی مناسب و درخور جهت خلق اثری جدی در حوزهی هنرهای نمایشیست. در شال ترس مامد اما از منظر نگارنده این اتفاق رخ داده و کارگردان با شناخت درست از توانمندیهای شخصی و گروه هنری که گردآورده است و هم مقتضیات محیطی و اتمسفری که قرار است کار در آن ببالد و خودش را بنمایاند توانسته فرمی صحیح ( تئاتر عروسکی) را برای ارائهی اثر برگزیند که اتفاقا چون در وادی تئاتر جزیره از نوع جدّی اش مسبوق به سابقه نیست، هم سخت است و هم حالا که به ثمر رسیده بسیار قابل احترام. با این اوصاف با همهی ارادتی که به گذشتگان و مخلوقات نمایشی شان هست گزافه نیست که بگوییم تئاتر عروسکی این بار در انزلی با «شال ترس مامد» متولّد شده است.
سوم: در «شال ترس مامد» کلام کاربردی ندارد و روایتِ قصه، محصور به زبان و تا حدود زیادی مقید به اصوات نیست. آن چه که بیشتر نمود دارد و از ملزومات فهم اثر است نور است و جلوه های بصری. عروسک ها و هرچه که در قامت عروسکاند به لطف حرکت که لازمه است و هم استقرار و جانمایی درست در موقعیت، به روند روایتی صحیح و جذاب از قصه کمک می رسانند. بی قیدی و استغناءِ نمایش علی شکورپور به کلام اما علیرغم بافت بومی و محلی عناصر داستان، از آن اثری صمیمی، فرامرزی و همه فهم ساخته که پیشتر ازاین هرگز در جایی که تئاتر ما ایستاده تجربه نشده است.
چهارم: در این دست نمایشها بدیهیست که عروسکها و عروسک گردانها سلاطین بی چون و چرای صحنهاند. جدای از اجرای مطلوب و قابل قبول گروه عروسک گردانها و هم انتخاب صحیح و بازی درخور محمد گلچین ساحلی در نقش شالترس مامد، ساخت و پرداخت عروسکهای صحنه از گونههایی مختلف و کاربرد همزمان و هماهنگشان در راستای به سامان کردن مفاهیم قصه با ترکیب درست و به اندازهي بدنِ بازیگر و عروسک، و بهره گیری از عناصر موثر نور و سایه در طول نمایش، اجرایی نشاطآور، زنده و قاعدهمند را تدارک دیده است. البته که شخصیت پردازی، چهرهنمایی و هم جلوههای بصری خوب مرتبط با عروسکهای صحنه (طرح و رنگِ پوشش عروسکها معطوف به تیپ و شخصیت) در همنوایی و همراهی پرشور تماشاگر تا پایان روایتی که گروه نمایشی برایشان تدارک دیده نقشی پر رنگ داشته است..
پنجم: علیرغم نقدهایی که به جنس موسیقی انتخابی و موسیقی اختصاصی ِ ساخته شده( نه آواها و اصواتی که اتفاقا کارا و مفید بودهاند) برای نمایش وارد است (از جمله گاهاً ناهمگونی ِقطعات و هم عدم تناسب فرم نمایشی با تایمی که برای موسیقی لحاظ شده است، به طور خاص در مورد قطعهی والسِ اقتباسی از ترانهی مشهور جمعه بازار، که این عدم تناسب و ناهماهنگی، تکراری ملال آور را سبب شده است) حضور پدرام ایمانی به عنوان آهنگسازی که همراه اثر است به قوام، استحکام و جذابیت اثر بسیار کمک کرده است. ساخت آهنگِ مختص نمایش توسط کسی که اهل فن است به جای استعمال موسیقی انتخابی که عموماً به مخاطب ارجاعات پرت و گمراه کننده میدهد و البته این جا بسیار رایج است هم، از نقاط روشن و قابل تقدیر کار کارگزاران نمایش شال ترس مامد است.
ششم: تئاتر امروز، نه از لحظهای که پرده بالا می رود و صحنه نمایان میشود می آغازد که نخستین رشتههای پیوند دهندهی مخاطب با جان اثر در آن سوی دربهای سالن به ذهن تماشاگر گره میخورد. جنس بروشورها و دیوارکوبها همواره نه تنها بر عده و عُدهي مخاطب نمایش موثر است، چون به مصابهی شناسنامهی اثر رخ مینماید فرم و محتوایی که برایش بر میگزینند بار معنایی دارد و حتا در تعیین مسیر ادراکات تماشاگر از مخلوق هنری که می بیند سخت موثر است.
طرحی که "مهدیهی سرانجام" برای بروشور نمایش ارائه کرده است به نسبت کارهایی که در حوالی تئاتر انزلی پیشتر از این دیدهایم از آن خوب هایش است که معطوف به متن سازمان یافته و خلاقیت بصری را هم چاشنی دارد. البته کاربرد و توزیع همان بروشور نمایشی که قبلتر برای جشنوارهی بینالمللی عروسکی تهران- مبارک، مهیا شده، بی هیچ تغییر در محتویات و اطلاعات مندرج، در روزهای ویِژهی اجرای عموم در جزیره، حتما کار موجهی نمیتواند باشد، که شد!
هفتم: پیشتر اشاره شد که نمایش شالترس مامد با مختصاتی که دارد و خلاصهای از آن هم در این مقال رفت، حتما فصل نوینی در عرصهی نه فقط تئاتر عروسکی که مجموعه هنرهای نمایشی انزلی رقم زده است. قطع به یقین اگر که قرار بر حیات هنر علیالخصوص از نوع نمایشیاش در این سامان باشد! دیده شدن نمایشی این چنین نزدیک به استانداردهای روز، موجبات تغییر ذائقه و ارتقاء سطح توقع مخاطب عام را از تئاتر فراهم کرده و هم هزینههای خلق آثار قشری، بیهویت و کم مایه را به شدت افزایش خواهد داد. از این رو به عقیدهی نگارنده اجرای بلند مدت نمایش شال ترس مامد از ملزومات و ضروریات این روزهای هنر جزیره است که معالاسف تحقّقش به دلایلی که چندان هم بر ما پوشیده نیست، فعلا میسّر نیست!
هشتم: باز پیشتر آمد که هدف از این نوشته نه نقد اثر که به یمن اجرای موفق و نوگرایانهی گروه جوان «سایهی شیدا» از یکی ازافسانههای قدیمی گیلان زمین، بیشتر ابراز شعف و هم امیدواریست به دورنمای ترسیم شده از هنر نمایش در انزلی. و البته که ریزبینی و نکته سنجی نقادانه در جزیات اثر، حتما ضروریبلکه از واجبات است و در مجالی دیگر محقق خواهد شد. اما آنچه که بر حسب تکلیف از نقد کلیّت اثر و حواشیآن سهم این مقال است و سپردنش به بعدتر از این هم هیچ ممکن نبود، ورای از اتفاقات هنریکه بر روی صحنه رخ داده است، معطوف به چگونگی رابطهی مجریان نمایش با مخاطبان اثریست که خلق کردهاند. بدیهیست اساساً هنر بیمخاطب یا همان تماشاچی، هیچ است. تولید موجودات هنری هر قدر پیشرو و خلاقانه، بی نگاهی درست و البته خاضعانه به مخاطب، حکما در بی راهه قدم زدن و بر عبث پاییدن است. از این رو حفظ حرمت آنانی که همواره صادقانه هنرمند و آثارش را به نظاره مینشینند از سوی آنانی که خود کنندهی کارند و اهل فن، از اهم وظایف و هم دغدغههای اصلی و بی تنازلشان باید باشد که در روزهای روی صحنه بودن شالترس مامد، انگار که آنطور که باید و شاید اینگونه نشد!
با آنکه کلیت نمایشی که در روزهای 25 و 26 شهریور به روی صحنه رفت خود گواهی بر نگاه جدی کارگردان اثر بر جلب نظر تماشاگر و هم رضایتمندی بینندهی غیرحرفهای تئاتر داشته است اما نحوهی برخورد متولیّان نمایش در روز دوم اجرا (پیش از اجرای نمایش و هم در حین نشست ویژهی نقد و بررسی) با ناظرین و حاضرین عام در سالن، حتّی اگر که سهوی و بیمنظور بوده باشد، غیرمنتظره و قابل تأمل و بازنگری اساسیست. معطل گذاردن تماشاگران حاضر در مجتمع و هم تأخیر چند ده دقیقهای در اجرای نمایش، به خاطر دیر رسیدن احدی از پیشکسوتان تئاتر ( آن هم به حکم تماس تلفنی ایشان که مثلاً «تا نیامدهام شروع نکنید») یا دست کم گرفتن فهم مخاطب در امر درک نواقص و یا کاستیهای موثر معطوف به حوادث غیرمترقبه در پشت صحنه در جریان نقد و بررسی نمایش، و اظهار این که نواقص موجود را در زمان اجرا، جز چند نفر اهل فن که حاضرند دیگران نفهمیده اند، به یقین زنگ خطریجدیست در مسیر حیات هنری گروه که در همین ابتدای راه، برای اعضای پرانرژی، امیدوار و حالا دیگر باتجربهی «سایهی شیدا» بیرحمانه به صدا در آمده است.
Author: Amin Haghrah
شهریورماه89
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر