نکته ای که هنوز در تاملات ویژگیهای نظام خانواده در جامعه ی کنونی ما نمی توان بر آن انگشت تاکید ننهاد و آن را از ویژگی های جوامع بدوی و قبیلگی و به فراموش سپرده شده خواند. خاستگاه این عصبیت ها لزوماً جهان سنت نیست وقتی ما از سنت صحبت میکنیم گویی با یک کلیت مردود شده و یک ساختار فرسوده مواجه ایم که در آن اصلاحی نمیتوان برد. حال آنکه یکی از فربه ترین مفاهیم جهان سنتی یعنی «عرفان» محل اعتنای بشر امروزی است و از این روست که "مثنوی معنوی" سالها است پر تیراژترین کتاب در صنعتی ترین کشور جهان یعنی آمریکاست. اینجا است که باید به سخن داریوش شایگان در اثر «تفکر سیار و هویت چهل تکه» اشاره کرد که از ساحت های مختلف آگاهی، آگاهی اولیه- آگاهی برتر در هر دو جهان سنت و مدرن اشاره می ورزد از سوی دیگر نوعی گفتمان «سود و خسرانی» که به ویژه در سالهای اخیر متاسفانه در جامعه ی ایرانی از سوی بخشی از بانوان در امر ازدواج رو به فزونی است و نمونه های آن را می توان در تعیین مهریه های بالا برای اخذ زود هنگام آن از همسر حال چه در یک زندگی همیشگی یا زندگی زودفرجام مشاهده کرد و چنان که در این تئاتر وقتی تانیا از پدر می شنود که او برای خواستگاریش آمده بود بلافاصله مواجه با پشیمانی سودگرایانه ی او می شویم و بر خویش نهیب می زند که چگونه فردی که 10 هکتار از زمین های کنار باتلاق سوخته را می خواست به نام او بکند و او را به همسری برگزیند چنین به درشتناکی سخن گفته است او حتی یک لحظه به شرح دلدادگی های مکرر به زبان گفته آمده و نیامده ی خاشین به خویش هیچگاه اندیشه نمی کند. اما در کنار عصبیت های قبیلگی باید از نوعی از عصبیت مدرن یاد کرد که حتی حاضر است آن هویت گرایی نژادی را که از ویژگی های جوامع ابتدایی است را هم به کناری زند تا صورت فروتر از آن را جلوه گری نماید. نمونه ی این هویت گرایی مدرن ستیزنده را درنزاع بین برتری دو سگ "اوگادای و اوتکاتای" مشاهده کرد. تانیا می گوید شما اگر به پدر من بدو بیراه میگفتید بهتر بود که به اوتکاتای من بد می گفتید. نکته ی جالب توجه این است که این اتفاق درزمانی افتاده که تانیا کاملاً مطلع شده خاشین خواستگار اوست و خاشین این احساس عاشقانه را با او در میان نهاده است. اما پس از شادمانی بسیار بر سر بهتر بودن سگ خاشین یا تانیا نزاعی سخت بینشان در می گیرد و جالب اینکه خاشین اگر بر سر مالکیت زمین های کنار باتلاق سوخته واکنشی اعتراضی حداقلی از خود بروز می دهد اما در این لحظه واکنشی فوق العاده ستیزنده روی می آورد، بت دوار دو عصبیت بر جای مانده از جهان سنت و ولادت یافته از جهان جدید را که برخاسته از آگاهی های اولیه ی هر دو جهان است به بایستگی نمایش گذارده است. نکته ی قابل تامل در این بازنویسی بومی کردن فضای حاکم بر نمایش چخوف است. گرچه پاره ای از منتقدان در یک تناقض آشکار از سویی از بت دوار امانت داری صرف نمایشنامه و عدم ورود عناصر فرهنگی بومی را در تئاتر طلب می کردند، از سوی دیگر این تئاتر را بیگانه با فضای کنونی جامعهی ایرانی می خواندند اما چنان که به کوتاهی در مقاله ی صاحب این قلم آمد بت دوار آگاهانه و عامدانه در پی یک مقایسه ی تطبیقی در نمایشنامه ی خویش بود و به گمان نگارنده علی رغم سادگی متن جامعه بی نیاز از آن نبود. تا زمانی که مسائل اجتماعی پیش پا افتاده ی یک جامعه در روال تکرار خویش، از تصحیح خود عاجز است، ضرورتی نیست که لزوماً به احیای متنی پیچیده، غامض و بیگانه از آبجکتیو موجود عطف عنایت نشان دهیم. از این نظر باید بت دوار را ستود که در هنگامها ی که کار هنری کردن خود هنری بزرگ است توانسته است در میان خطوط قرمز گسترده [...] در جامعه دست بر نقطه ای گذارد که به ظاهر تصمیم سازان فرهنگی – هنری را نمی شوراند اما نیازمندی جامعه به بازخوانی این روابط ناسالم فرهنگی – اجتماعی را بیش از پیش نشان می دهد.
Author: Aziz Ghasemzadeh مهرماه 89
خاصتگاری
بازنویس و کارگردان: محمّد بت دوّار
براساس نمایشنامه آنتوان چخوف
بازیگران: سیامک مظفری، شیرین سامی، عبّاس پیشگاه بحری
منشی صحنه: فروغ حسینی
نور: میثم صدّیق
گرافیک و ویدئو: آروین ایلبیگی
کاری از گروه نمایش فرهنگ