یه روزی که تو حال و هوای گذشته و حال و آینده بودم یکی از دوستام ازم خواسته بود راجع به تئاتر بنویسم، هنری که توی ایران هیچ... (البته بیانصافی نکنم، یه توجههایی برای رفع تکلیف بهش میشه، مثل تشکیل تعاونی هنرمندان به منظور...؟!! یا مصرف بودجه تخصیص یافته، پرکردن برنامه سالیانه و...؟!) منم هرچی فکرکردم چی بنویسم دیدم اگه بخوام راجع به تاریخچه اون و اینکه کی شروع شده، خاستگاهش کجا بوده، اولش مراسم آیینی بوده یا همینطوری برای سرگرمی بوده و... بنویسم، اینارو کسایی که استاد اینکار بوده و هستن توی کتابها و مقالاتشون بهش پرداختن و راحت(البته نه خیلی) با یکی دوتا کاغذ سبز و آبی خودمون یا این جدیده! 5 تومنی (5هزار) میشه خرید و خوند و دانشمند تاتر شد! بعدش گفتم بیام اخبار تئاتر کشور رو بنویسم اما دیدم اونم توی هر روزنامه و مجلهای که ادعای فرهنگی بودنش میشه وجود داره! تازه این تکنولوژی چیکارکه نمی کنه! بشین پشت مونیتور (اوه...ببخشید صفحه نمایش) اون کلیدگنُدهه که اسمش یکی از تیمهای باشگاهی ایتالیاست رو بزن، همچی اخبار از سروکولت میره بالا که میشی مجله متحرک... خلاصه هرچی فکر کردم نتونستم به نتیجهای برسم.
تو یه بعدازظهر کذایی که ازشدت خستگی نرفتم سرکار دومم و خونه خوابم برده بود. وقتی بیدارشدم گفتم حالاکه تعطیل کردم برم سراغ نمایشنامهای که 3ماه پیش با کلی پایین بالا کردن تو نمایشگاه کتاب خریده بودم. بعله... شروع کردم به خوندن، اما همون صفحه اول این سؤال به ذهن ساختارشکنم خطور کرد که چرا نمایشنامه میخونم؟! اصلاً برای چی تئاتر رو دوست دارم و گهگاهی(!!) کارمیکنم؟! تازه... اسم خودم رو هم گذاشتم تاتری!! تو این اوضاع حالا بپرس کی نپرس و فکر بکن، تحلیل بکن بودم که یهو پریدم وسط خیابونای چاله چوله خودمون و فریاد زدم: یافتم... یافتم..... میگی چی رو؟! خب معلومه دیگه قربونت برم! موضوع نوشتنم رو که کلی آسمون ریسمون کردم. همون که برام شده بود بزرگترین معمای عالم، حتّی مهمتر از کرایه خونه، پول آب، برق، تلفن، گاز و ....
بله بله من میخوام بنویسم که ما تئاتر کار میکنیم برای چی؟! آره، برای چی؟؟؟!!! آخه این همه دردسر برای پیداکردن متن دست نویس اجرا نشده کم پرسوناژ (ببخشید کم شخصیّت) با کیفیت، همسو با شرایط روز جامعه، که تازه اگه تصویب بشه! بعدشم تلاش برای پیداکردن بازیگر (اونم از نوع دلسوختش، نه نازنازو)، جای تمرین، تحلیل متن، دورخوانی، حفظ، میزانسن اولیه، لباس، موسیقی، صحنه و... (آخ... خاطراتم دوباره زنده شدن). بعله... جونم براتون بگه... یه مرحله بازبینی، گرفتن مجوز اجرا، سالن، نوبت اجرا، بلیط فروشی، دعوتنامه برای خواص و ...! خب اینهمه کار رو انجام میدیم، کلی ازکار و زندگی میافتیم، جیبای سوراخمون سوراختر میشه که چی بشه؟! هیچ وقت این سؤال به ذهنتون رسیده که با این کارا میخواین به کجا برسین؟ چی داشته باشین؟ (اوه رفتیم تو فاز آنتونی رابینز، برایان تریسی، اسپنسرجانسون و...).
بله، بعله،بعله،اصلاً هدف ما،شما، اونا، اینا... همهمون چیه؟! هدف از نوشتن، بازی کردن، کارگردانی کردن و اجراکردن تئاتر چیه؟؟ این تئاتر، تیاتر، theatre یا هرچی که هست چی هست؟ به درد چی میخوره؟ باهاش چیکار میکنن؟ آپولو هوا میکنن؟ سبزی خرد میکنن؟ کارت سوخت پر میکنن؟ کرایه خونه پرداخت میشه؟ به آدم زن میدن (آه...)؟! خلاصه این آقای تاتر (باعرض پوزش از بانوان) به چه کاری میاد؟!بهش خب بهش فکر کنین،حتماً حتماً بکنین.
دفعه بعد اگه کرایه خونهام جور شد، بدهکار نبودم ،چک برگشتی نداشتم و یه روز دیگه تونستم استراحت کنم حرفام رو ادامه میدم!
تو یه بعدازظهر کذایی که ازشدت خستگی نرفتم سرکار دومم و خونه خوابم برده بود. وقتی بیدارشدم گفتم حالاکه تعطیل کردم برم سراغ نمایشنامهای که 3ماه پیش با کلی پایین بالا کردن تو نمایشگاه کتاب خریده بودم. بعله... شروع کردم به خوندن، اما همون صفحه اول این سؤال به ذهن ساختارشکنم خطور کرد که چرا نمایشنامه میخونم؟! اصلاً برای چی تئاتر رو دوست دارم و گهگاهی(!!) کارمیکنم؟! تازه... اسم خودم رو هم گذاشتم تاتری!! تو این اوضاع حالا بپرس کی نپرس و فکر بکن، تحلیل بکن بودم که یهو پریدم وسط خیابونای چاله چوله خودمون و فریاد زدم: یافتم... یافتم..... میگی چی رو؟! خب معلومه دیگه قربونت برم! موضوع نوشتنم رو که کلی آسمون ریسمون کردم. همون که برام شده بود بزرگترین معمای عالم، حتّی مهمتر از کرایه خونه، پول آب، برق، تلفن، گاز و ....
بله بله من میخوام بنویسم که ما تئاتر کار میکنیم برای چی؟! آره، برای چی؟؟؟!!! آخه این همه دردسر برای پیداکردن متن دست نویس اجرا نشده کم پرسوناژ (ببخشید کم شخصیّت) با کیفیت، همسو با شرایط روز جامعه، که تازه اگه تصویب بشه! بعدشم تلاش برای پیداکردن بازیگر (اونم از نوع دلسوختش، نه نازنازو)، جای تمرین، تحلیل متن، دورخوانی، حفظ، میزانسن اولیه، لباس، موسیقی، صحنه و... (آخ... خاطراتم دوباره زنده شدن). بعله... جونم براتون بگه... یه مرحله بازبینی، گرفتن مجوز اجرا، سالن، نوبت اجرا، بلیط فروشی، دعوتنامه برای خواص و ...! خب اینهمه کار رو انجام میدیم، کلی ازکار و زندگی میافتیم، جیبای سوراخمون سوراختر میشه که چی بشه؟! هیچ وقت این سؤال به ذهنتون رسیده که با این کارا میخواین به کجا برسین؟ چی داشته باشین؟ (اوه رفتیم تو فاز آنتونی رابینز، برایان تریسی، اسپنسرجانسون و...).
بله، بعله،بعله،اصلاً هدف ما،شما، اونا، اینا... همهمون چیه؟! هدف از نوشتن، بازی کردن، کارگردانی کردن و اجراکردن تئاتر چیه؟؟ این تئاتر، تیاتر، theatre یا هرچی که هست چی هست؟ به درد چی میخوره؟ باهاش چیکار میکنن؟ آپولو هوا میکنن؟ سبزی خرد میکنن؟ کارت سوخت پر میکنن؟ کرایه خونه پرداخت میشه؟ به آدم زن میدن (آه...)؟! خلاصه این آقای تاتر (باعرض پوزش از بانوان) به چه کاری میاد؟!بهش خب بهش فکر کنین،حتماً حتماً بکنین.
دفعه بعد اگه کرایه خونهام جور شد، بدهکار نبودم ،چک برگشتی نداشتم و یه روز دیگه تونستم استراحت کنم حرفام رو ادامه میدم!
Author: Keyvan Yousefi شهریور 88