حقيقت كثيف

حقیقت کثیف!
یادداشت های شهر شلوغ 5

شاید برایتان چندش آور باشد و پس از خواندن این یادداشت بگویید اَه... عجب آدم بی نزاکت و بی ملاحظه ای. اما باید خدمتتان عرض کنم این چیزی که می خواهم درباره اش برایتان بنویسم، پدیده ای است ناگزیر، که چه بخواهید و چه نخواهید هر روزه گرفتارش هستید و هیچ جور هم نمی توانید که از آن خلاصی یابید. این پدیده علی رغم ماهیت متعفن و حال به هم زنش، در هر حال یکی از نقش های اصلی سریال زندگی (حداقل شخصی) همه ی ما آدم ها را بازی می کند. اصلا فرقی هم نمی کند که طرف مذکر باشد یا م‍ؤنث. بی سواد باشد یا تحصیل کرده. منورالفکر باشد یا دگم و سنت زده. سالم باشد یا که مریض . موافق حکومت باشد یا ضد حکومت. چپ باشد یا راست. داخلی باشد یا اجنبی. قایل به دین ومذهب باشد یا که لامذهب و بی خدا. مسلمان باشد یا زرتشتی و جهود و نثارا. خودی باشد یا غیر خودی. رییس باشد یا مرئوس. حاکم باشد یا محکوم... واقعا از معدود مواردی ست که هیچ توفیری نمی کند آن طرف معامله که هست یا که چه کاره است. همه ی خلایق - انسان دو پا را عرض می کنم- هر روزه اساسی درگیرش هستند و تمام سعی و تلاششان بر این است که در موعد مقرر خدمتش برسند و به این واسطه ، گشایشی در کارشان حاصل کنند. حتماً می پرسید که این چیز نامطبوع که آن قدر ذکر خیرش رفت و به خاطرش این همه سیاه مشق کرده ام چیست. خب عرض می کنم...
اسم های مختلفی دارد این چیز! و از قدیم الایام هرکس به طریقی که باب دلش بوده صدایش کرده: ادب خانه - آب خانه - مبال - بیت الخلا - بیت الخلاص - آبریزگاه - توالت - دبلیو سی - دستشویی - جسارتاً؛ مستراح و البته مبادی آداب ترین اش؛ سرویس بهداشتی. حالا حتماً باز سؤال می فرمایید علّت وانگیزه ی نگارش سطور فوق و ضرورت ردیف کردن این همه اسم نامطبوع چه می تواند باشد. توضیح می دهم خدمتتان . البته به واسطه ی یک مثال، که فکر می کنم اگر نگاهی بیاندازید به آن، ماجرا بالکل می آید دستان. تصوّر بفرمایید، در یک روز خوش و مطبوع بهاری، به همراه همسرتان - یا کسی مشابه اش !- که به شدت رودربایستی هم داشته باشید پیشش و حفظ کلاس و دیسیبلین نزد ایشان، از اهم امور باشد برایتان، با خودروی شخصی یا که قرضی، قصد کرده اید که حالی به خودتان بدهید و صفایی کنید و خلوتی برگزینید در دل طبیعت. در جاده های اطراف و اکناف شهر - جای دوری را نمی گویم، همین شهر زیبا و توریستی خودمان انزلی - مشغول رانندگی والبته نشان دادن دست فرمانتان به عزیز دل و هم دم لحظه های تنهاییتان هستید و ضمن هم صحبتی با یار دلنواز ِ شیرین شکر و فیض بردن از مواهب بی شمار طبیعت، گوش می دهید به صدای دلنشین خوانندگان و ساز ِ خوش آواز هنرمندان ِخوش قریحه ی وطنی، که به یکباره چشمتان می افتد به جمال چه می دانم مثلا یکی از دوستان شفیق ایام سربازی که ذکر جمالات و کمالاتش را به همراه خاطرات و مخاطرات ایام جوانی و جایگاه و پایگاه رفیع ِ فعلی ِاجتماعی اش بار ها و بارها در گوش همراه عزیز تر از جان تان زمزمه کرده اید و از اتصال او به هر طریق به خود، کسب وجاهت و محبت نموده اید. و یا که نه، یکی از اساتید برجسته ی دوران تحصیلتان در دانشگاه را می بینید که از او به عنوان الگو و مراد زندگی تان حدیث ها گفته اید و ذکر کرامات و مکارم اخلاقش، هم چنین تأثیراتش بر منش و روش زندگی تان نقل محافل ومجالس خصوصی و عمومی تان بوده، در حالی که خودرو اش را کنار جاده، در جوار طبیعتی بکر و خیال انگیز پارک کرده و خود مشغول گشت و گذار و کند و کاو در آن است. بعد از آن که نظر ِ یگانه بانوی سرزمین احساس را جلب می کنید به اهمیت وقوع این تلاقی ِ تاریخی، مقداری آن طرف تر پارک می فرمایید و بعد فاتحانه، به همراه متعلقات، مشتاقانه گسیل می شوید برای زیارت یار غار قدیمی یا که کسب فیض از وجود پر برکت ِ پیر و مراد همیشگی زندگی. نمی دانم . شما بفرمایید که چه حالی می شوید وقتی که نزدیک تر بروید و درحالی که اشک شوق در چشمانتان حلقه زده و آغوش مشفقانه تان را هم گشوده اید برای لمس فیزیکی این در ِ ناب ِ نایاب - در حضور آن نگاه خیره و تیزبین و جستجوگر- ببینید که قهرمان اول داستان های زندگی تان مثل شیرایستاده است در دل طبیعت، جسارتا پشت کرده به طرف جاده، شل کرده است سگک کمربندش را و... بسیار سخت و درگیرانه - البته با حفظ کلیه مسایل امنیتی - مشغول است به ارتکاب ِ فعل ِخطیر ِ اجابت مزاج و رفع حاجات!...



شرم آور است اما بسیارند از این دست نمونه های عینی -در حوزه ی برون شهری و درون شهری- که حتما خود به شخصه تجربه کرده اید و چندان هم خوشایند نیست ذکرشان در این مقال . با این حال این که چه چیز سبب می شود در دوره ی اکتشاف فضا و شکافت و رسوخ در فی ها خالدون هسته ها و کشف هویت ِ ناشناخته ها ، بسیاری از ما، هم چنان میلمان می کشد به بروز و ظهور هنجارها ورفتارهای دوران ما قبل پارینه سنگی و انجام حرکات و سکنات غیر متمدانه و غریزی ، یقینا پاسخش را - از بعد علوم آدم شناسی - می توان در دست نوشته های مرحوم مغفور" فروید" و دار و دسته ی روانشاد و روانشناسش پیدا کرد. اما آن چه که در اولین نگاه اظهر و من الشمس است و بسیار بدیهی ، فارغ از همه ی داده های علمی و مولفه های رفتار شناختی، زشتی و قباحت ِ ذاتی این پدیده ی اجتماعی ست. آخر چه توجیهی می شود آورد برای این همه تصاویر ثابت و متحرک ِ مستهجن ِغیر اخلاقی و غیر انسانی که گاه و بی گاه ، بی هیچ محدودیت مکانی و زمانی، در هر کوی و برزن -مثل اجل معلق- ظاهر می شوند در برابر دیدگان معصوم وآفتاب مهتاب ندیده ی مردمان اخلاق محور انزلیچی!
وجداناً برای جماعتی که هنوز فریاد گوش نواز ِ وا اخلاقایِ! بزرگان دین و دنیاشان از اعماق تاریخ بلند است و حدیث راه گشای ِ " پاکیزه گی نشانه ی ایمان است ِ" آن ابر مرد ، بی ربط و با ربط مدام صادر می شود از منتها الیه حلقوم ِ رسانه های حقیقی و مجازیشان ،عیب نیست این همه زشتی و پلشتی وبی ایمانی!؟ اصولا پرسش اصلی بنده این است: افزایش ضریب بهداشت عمومی، کاهش اضطراب و نگرانی فردی، تخلیه ی جسمی و روحی و روانی!، حفظ حرمت و شخصیت اجتماعی، جذب توریست، حفظ محیط زیست ، پاک سازی و زیبا سازی اماکن شهری و بسیاری اتفاقات میمون و خجسته ی دیگر ، نمی ارزد به ساخت چند دستگاه توالت عمومی در چهار گوشه ی شهر؟ بگذارید یک جور دیگر مطرح کنم این سوال را : خدا وکیلی انصاف است و ظلم نیست که دست بی کفایتی و بی توجهی مسوولان، گره بزند سرنوشت چند حلقه چاه ِ بو گندوی آبریزگاه را به آبرو و هویت تاریخی چندین و چند ساله مان!؟ اصلا تاریخ و هویت و شخصیت به کنار. آن انسانهای توریست ِ بی دین ِاز خدا بی خبری هم که می آیند و زجر می کشند و حیران می مانند از وضعیت دهشتناک و خوف انگیز بهداشت عمومی شهرمان هم می خواستند از این خبط وخطاها نکنند و نیایند این جا . هیچ هم اهمیتی ندارد برایمان که ایشان چه فکر خواهند کرد در باره ی ما ، شهر ما، فرهنگ ما و سایر مولفه های شخصیتی مان. اما به هر حال ما که دلمان باید بسوزد برای خودمان. نه برای این دنیا که حداقل برای زندگانی آن جهانمان! بِینی و بین اله این زشت است برای ما و برای حکومتی که داعیه دار دفاع از ساحت ِ مقدس شریعت و طریقت است، اماکن مذهبی ، بقاع متبرکه و مساجد -به واسطه ی فقدان حمیت و مدیریت صحیح مسؤولین- به جای آن که مکانی باشند برای تزکیه نفس و اعتلای مراتب معنوی و روحانی، بدل شوند به ایستگاهی برای اجابت مزاج و دفع اضافات و قضای حاجات جسمانی، آن هم به صورت رایگان و صلواتی!؟...
در هر حال می دانم که محال است و آرزوی تمیزی هم نیست! اما از باب این مثال که آرزو بر جوانان عیب نیست، خالصانه امیدوارم که متولیان امر ، پس از آن که دست خود را شستند از عمل حیاتی و حساس و پر هزینه ی ساخت آبشار کلمات و فواره ی موزیکال! - تا پلشتی و خباثت و نجاست، ما و شهرمان و آبنمای آهنگینش را نگرفته - اندک اعتباری قایل شوند و گوشه ی چشمی هم داشته باشند به حال و روز ادب خانه و آبریزگاه های ویرانه و نساخته و نداشته مان.
Author: Amin Haghrah

۴ نظر:

ناشناس گفت...

aval inke axi ke estefade kardin toilethaye umumi ro neshun mide ke dar tamame donya azash estefade mikonan va kheyli ham khube,dovom inke eyne payambaran fatva sader kardi va juri b ghazie negah kardi k engar khodet masumi va ta hala b kuho dashto daman narafty,entezar nadari k tu kuh ham mostarah omumi besazan,dar akhar negareshe shoma mano yade marhum balamiva sayere marhumane hozaye adabiate iran mindaze dr.rezaee az engeland

ناشناس گفت...

salam va dorud va bedrud

ناشناس گفت...

یه حقیقت کثیف دیگه..که از اونی که شما توصیف کردن منزجر کننده تره...پدیده انداختن آب دهان برروی زمینه...که تو این 7-8 سالی که در شهر سبز پرور رشت مهمان بودم...شاید کثیف ترین عادتی باشه که تو عمرم دیدم...چرا میگم از اولی بدنره...چون کسی وقتی به فرض در یه جای پررفت آمد هم بخاد خودش رو تخلیه کنه...حداقل روی خودشو برمیگردونه ...یا هر روش دیگه ای...
ولی اینکه بدونه هیچ گونه ناراحتی و خجالتی...طرف راحت خودشو تخلیه میکنه.../.

و دوم اینگه موضوع توالت عمومی وتابوهای فرهنگی...در ایران با اروپا زمین تا آسمون متفاوته...نشون به همون نشون که در ایران کمتر مردی جرات میکنه براه داروخونه و بگه کاندوم میخام .../.

ناشناس گفت...

در این کافرستان که من هستم با وجود سرمای هوا در اکثر ماههای سال ، تمامی ساحل‌ها مجهز به این اتاقک هاست،حتی در کوه و کمر هم توالت‌های صحرایی وجود دارد.بگذریم در داخل شهر و مراکز خرید و ادارات و ورزشگاه‌ها و پمپ بنزین‌ها که قدم به قدمه.حالا بعد از اینکه همهٔ این امکانات رو ساختن، قانون جریمه تخلیه زباله‌های بدن رو در معابر عمومی‌ تصویب کردن.با این حساب، قضای حاجت همچون خوردن مشروب در معابر عمومی‌ شامل جریمه‌ای نسبتا سنگینه.امیدوارم این امکانات و در پی آن این قوانین را که در اینجا پیش پا افتاده است و سالهاست که از این حرفها گذشتن،روزی در وطن عزیزم ببینم....به امید آن روز