مدرسه‌سازی در انزلی

دم خروس!

«شصت‌و‌هفت مدرسه‌ی آسیب دیده از برف شدید دی ماه پارسال در این شهرستان هنوز بازسازی نشده اند... این تعداد مدارس بین بیست تا صد‌درصد آسیب دیده اند... از این تعداد پنجاه و سه واحد دچار ترکیدگی لوله ها و تأسیسات‌، خرابی ناودان، سایه‌بان و پارکینگ، سیزده واحد علاوه بر موارد یاد شده دچار قوس چوبهای پوشش سقف و سربندی ساختمان و چهار واحد علاوه بر موارد بالا دچار ریزش سقف و ایمن‌نبودن فضای مدرسه برای حضور دانش‌آموزان شده اند.»
(فرازی از گزارش وضعیت فیزیکی مدارس شهرستان، تهیه شده توسط اداره آموزش و پرورش انزلی)

«به همت سازمان نوسازی مدارس گیلان امسال با تحویل پروژه های مدرسه‌ی راهنمایی اسدآبادی، دبیرستان دخترانه‌ی نرجس آبکنار و دبیرستان شهید فرامرزی، که تا یک ماه آینده آماده‌ی بهره‌برداری خواهند بود، تعداد مدارس تخریبی بندرانزلی کاهش خواهد یافت... تا پارسال چهل درصد مدارس بندر انزلی تخریبی بودند که امسال با تحویل پروژه های ذکر شده این میزان کاهش خواهد یافت... این حق دانش‌آموزان با استعداد انزلی است که از یک فضای آموزشی استاندارد و مطلوب برخوردار باشند.»
(اسماعیل بشارتی -رئیس اداره ی آموزش و پرورش بندر انزلی- هفدهم آذرماه هشتاد‌و‌هفت)

این که مسئولان و متولیان امر فرهنگ و مقوله‌ی پراهمیّت آموزش و پرورش دغدغه‌ی محیط زیست ِ تحصیلی فرزندان این آب و خاک را دارند و غمش را می خورند جای بسی مسرّت و خوشحالی ست؛ تا آن جا که آدم دلش می‌خواهد به نشانه‌ی شادی -به قول یکی از دوستان - کلاهش را از سر بگیرد و با همه ی توان، تا بالاترین ارتفاع ممکنه از سطح زمین بیندازدش بالا!
باور بفرمایید اذعان و اقرار آقایان به محق‌بودن دانش آموزان مستعد این سامان به بهره گیری از حداقل امکانات ِ نه فقط آموزشی، که حیاتی! یعنی داشتن سرپناه و به تبع آن تأمین جانی، چیز کمی و رخداد کوچکی نیست که بشود به همین سادگی ها از کنارش گذشت. با این حال طبیعی ست که شنیدن این نکته‌ی بدیع که «انزلی از سابقه‌ی درخشانی در عرصه‌ی علم و تحصیل بر خوردار بوده و از جمله اولین شهرهای ایران است که در آن مدرسه ساخته شده است» (اسماعیل بشارتی- همان) یا این جمله‌ی حکیمانه که «در صورت حل برخی مشکلات آموزشی و حمایت های مسئولان، می‌توانند در عرصه‌های مختلف علمی، فرهنگی و ورزشی افتخار بیافرینند» (اسماعیل بشارتی- همان) آدم را حالی به حالی کند و اشک شوق را در چشمانش جاری و ساری. که البته تجربه ی تاریخی نشانمان داده که این شادکامی و به‌روزی غالباً دوام و قوام چندانی نداشته و نخواهد داشت . کافیست پس از استماع بیانات پر مغز و گهربار آقایان، سیری کنید در شهر و چشمی بچرخانید و دیدی بیاندازید بر پیکر نحیف و بیجان و شرحه‌شرحه‌اش تا حساب کار بیاید دستتان. آن موقع است که در یک چرخش یکصد و هشتاد درجه‌ای ِمزاج‌، تحول ِ حالی رخ می دهد در احوالاتتان و اختلال مفاهیم و تعارضات شدید شخصیّتی می‌آید به سراغتان. تا جایی که می خواهد دلتان که در اولین فرصت ممکنه از مرتفع‌ترین جای این سرزمین، نه کلاهتان که خودتان را، پرت بفرمایید پایین! این گونه است که در همین زمان، یک سوم شخص مفرد، از ناکجای وجودتان می زند بیرون و در حالی که سرش را به نشانه‌ی تعجب آمیخته با تأسف به چپ و راست تکان می‌دهد می‌پرسد: «بالاخره فهممان نشد قسم حضرت عباس را باور کنیم یا دم خروس را !؟».
دم خروس کجاست؟
وقتی چند سال پیش دبستان ابتدایی آزادگان تخریب شد به بهانه‌ی نوسازی، و حتّی آن زمان که تابلوی «محل احداث دبیرستان شهید فرامرزی» نصب شد روبروی ساختمان مخروبه‌ی مدرسه، نه من -که هم درس خوانده بودم و هم درس داده بودم آن جا- که به گمانم هیچ کس دیگر مخالفتی نداشت (نه به دل و نه به زبان) با اجرای طرح احداث واحد آموزشی جدید در آن مکان . اما اقدام عجیب، غیر موجه، غیر اخلاقی و به زعم بنده غیر قانونی ِ اداره فخیمه‌ی آموزش و پرورش شهرستان انزلی در پایین کشیدن تابلوی معرّف بنای مذکور به عنوان «دبیرستان شهید فرامرزی» بلافاصله پس از افتتاح پروژه و انتصاب تابلویی بر سر در ساختمان تازه تأسیس با عنوان «اداره ی آموزش و پرورش شهرستان بندر انزلی» که مبین تغییر کاربری آن واحد است امری بود غریب که با توجه به افاضات پیش گفته‌ی متولیان امر در خصوص مصایب شدید و مشکلات مالی و اعتباری عدیده بر سر راه تجهیز و نوسازی اماکن آموزشی ِ در حال تخریب و دارای مخاطرات جدی ِ جانی برای محصلان، شبهه‌برانگیز و غیر‌قابل فهم است. در هر حال، اساساً رفع ابهام از این داستان و استفهام نقادان و پرسش‌کنندگان با توجه به مسبوق به سابقه بودن این چنین اقدامات شگفت‌انگیز و شوک‌آفرین در عرصه‌ی مدیریت کلان شهری -در حوزه های مختلف عمرانی، اجتماعی، فرهنگی، آموزشی...- و رشادت و پایمردی مسئولان امر در اجرای تام و تمام و بی‌چون و چرای طرح‌هایی این چنین فاقد توجیهات شرعی و عقلی! که اصولاً مورد انتظار نبوده و نیست، امّا برای خالی نبودن عریضه، به خصوص تخلیه‌ی هیجانات ناشی از اصابت وقایعی اینچنین مفاجات وغیر مترقبه و این که بعد ها نگویند که نگفتید! نکات ذیل - البته فقط به جهت تنویر و تهییج افکار عمومی- تقریر می‌گردد:
1- آیا تغییر کاربری یک واحد آموزشی به ساختمانی اداری،همیشه و در همه‌ی دنیا این قدر مشکوک، رازآلود، بی‌مقدمه و شعبده‌گون صورت می‌گیرد؟
2- اساساً برای انتقال و استقرار واحد‌های اداری و ستادی آموزش و پرورش در یک شهرستان، تنها گزینه‌ی پیش رو و نقطه ی هدف، واحدهای آموزشی موجود -آن هم فقط از نوع تازه تأسیس و آفتاب مهتاب ندیده‌اش- است؟
3- در این وانفسای کمبود فضاهای آموزشی استاندارد -به زعم خود آقایان- و وفور سازه‌های پرخطر و غیرایمن تحت عنوان مدرسه، محروم‌نمودن فرزندان این سامان از حداقل حقوق حقه‌شان یعنی بهره‌گیری از محیطی آرام و امن توجیه‌پذیر است؟
4- این که ساختمانی را تحت عنوان مدرسه بسازند و تحت همین نام افتتاحش کنند و در هنگام ارایه‌ی بیلان و عملکرد فعالیت‌ها جزو افتخارات و دلاوری‌هاشان به حساب بیاورند و بعد آن را کسر کنند از تعداد بناهای آموزشی غیر قابل استفاده و تخریبی، و سپس دوباره همان را در ملأ عام و با رندی تمام مفتوح کنند به عنوان ساختمانی اداری و ستادی، خداوکیلی شرعی و عقلی ست؟
5- اصولاً کسی از مسئولان تاکنون تأمل و تعقّلی کرده است بر هزینه‌های تحمیلی حاصل از این تغییر کاربری؟ این که ساختمانی را با لحاظ کلیه مؤلفه‌ها و نیازمندی‌های یک واحد آموزشی بسازند و هنوز رنگ ِروی دیوارهایش خشک نشده بخواهند بدلش کنند به ساختمانی اداری یقیناً هزینه‌ساز و هزینه‌زاست. تصوّرش را بفرمایید؛ چه خواهد شد سرنوشت آن همه میز و نیمکت و صندلی و تیر و تخته، و چه باید بیاورند بر سر اتاق‌هایی که تحقیقاً به شکل و شمایل کلاس های درس و مدرسه ساخته شده؛ نه محل کاری برای کارمند های یک اداره؟!
6- این که اعتبارات احداث ساختمان کذایی مذکور از کدامین محل تأمین شده مساله‌ی دیگری ست که قابلیت تأمل دارد. اگر بهره گرفته باشد از منابع مالی و اعتبارات خیرین ِمدرسه‌ساز که گیر ِشرعی دارد و حساب عاملین این عمل افتاده است با کرام الکاتبین. اما اگر به واقع طبق اظهارات مسئولین امر تأمین اعتبار از محل سازمان نوسازی مدارس محقق شده است حالا که کلاس درس و مدرسه ای در کار نیست تخلّف ِصورت‌گرفته هم بدیهی ست و حساب و کتاب ش هم قاعدتاً با قانون است، البته اگر که عاملش خواب نباشد!
7- از همه‌ی این ها گذشته، تکلیف نوستالژی چه می شود؟ چه کسی پاسخ می دهد به خاطراتی که گم می شوند و شده‌اند پشت دیوارهای بلندی که آقایان دور‌تا‌دورشان کشیده‌اند و می‌کشند. اصولاً آدم‌های گذشته چه باید بگویند به آدم‌های آینده وقتی که بپرسند از ایشان که کودکی‌ات را چگونه و کجا گذراندی؟ قبول بفرمایید حالا دیگر سخت شده است حرف زدن از گذشته. سخت می شود نشان دادن «فردوسی» و «شهدا» و «بوزرجمهر» و «فرامرزی» و «آزادگان»... از پشت این دیوارهای سخت و سنگی و بی‌روح که تدارک دیده‌اند برایمان‌. باید قبول بفرمایند آقایان که تخریب مکان و تغییر ِ نام ونشان یک مدرسه، تغییر و تخریب نیم ِبیشتر گذشته‌ی آدم هاست . یک جور دستکاری هویتشان... بازی با هویت آدم‌ها هم که اساساً خطرناک است. خطرناک...این دیگر شوخی نیست. این را که دست‌کم باید قبول بفرمایند آقایان. راستی قبول می‌فرمایید آقایان؟!...


Author: Amin Haghrah

۱ نظر:

ناشناس گفت...

جان مادرت فارسي بنويس